مربی‌های غیرالمپیکی

baseball-1536097_1280

مربی بودن تعریف خاص خودش رو داره. شما مهارتهایی رو یاد می گیری برای اینکه به دیگران کمک کنی خود واقعی‌شون، نقاط قوت و ضعفشون رو بشناسن و با بضاعتی که دارن در اون مورد خاص بیشترین بهره رو با علم به توانمندی‌ها و ناتوانی‌هاشون ببرن. یک مربی گرچه جواب حاضر و آماده‌ای به شما نمی‌ده، بهتون کمک می‌کنه جوابها رو پیدا کنید و در مسیر با مشکلات کمتری دست و پنجه نرم کنید. با این اوصاف مربی‌ها در هر رشته‌ای که تخصص داشته باشند علاوه بر تکنیک و دانش فنی باید به یک سری از علوم روانشناسی هم مسلط باشن تا بتونن از نظر روحی و ذهنی فرد رو مورد حمایت قرار بدن و اون رو قوی‌تر کنن.

این چند روز که بحث المپیک داغه به این فکر می‌کردم که تفاوت مربی‌ها از کجاست تا به کجا… درسته که اکثر مردم نهایتا عملکرد ورزشکار رو می بینن ولی بنا بر رشته‌م من عملکرد ورزشکارها رو نتیجه فعالیتهای مربی هم می‌بینم و فقط خود ورزشکارها رو در پیروزی یا شکست عامل نمی‌گیرم. رفتار ورزشکارها بعد از پیروزی یا شکست و در حین مبارزه و مسابقه، استقامت ذهنی و روحی و رفتارهاشون کاملا نتیجه رویکرد و آموزش و هدایت مربی‌هاست. اون چیزی که من این روزها تو المپیک و تیم های ایرانی می بینم نه فقط ضعف بدنی ورزشکارها (و هزار و یک دلیل یا بهانه مرتبط) بلکه کم‌کاری مربی‌هاست که اگر امکانات ورزشی و فیزیکی در اختیارشون نیست آیا امکانات اینترنت و یادگیری و بهبود دانش برای توانمندسازی ذهنی و روحی ورزشکارها هم در اختیارشون نبوده؟ آیا خوندن مقاله یا شرکت در کلاسهای آنلاین و به روز سازی دانش روانشناسی مربی گری و یا پرسش و یادگیری از مربی های برتر ورزشی هم در توانشون نبوده؟

می شه به راحتی دولت و حکومت و بودجه و مسوولین بالا و زمین و زمان رو مقصر دونست ولی تلاش فردی و انگیزه‌های شخصی و حس تعلق شغلی اگر در یک مربی در سطح المپیک وجود نداشته باشه پس در چه کسی باید وجود داشته باشه؟ چطور ممکنه در این سطح باشیم و ورزشکارها “اینجور” ببازن؟ شکست ها مهمن البته، ولی نحوه شکست خوردن‌ها و رفتارهای هیجانی بعدش شاید مهم‌تر باشن و تمرکز بر اونها برای آینده راهگشاتر!