کفش‌های قرمز، نماد نافرمانی و سرکشی زنانه در طول تاریخ

تجاوز

متهم کیست؟

۱.
چند روز پیش در بحبوحه پختن کشک بادمجان و همزمان نوشتن مطلبی در باب “راهبردهای پیشرفت شغلی زنان میانسال در دنیای کرونازده” در مغزم و اشک در چشمهایم از شنیدن خبر ناگهانی مرگ دوست خانوادگی عزیزی زنگ زده بودم برای چاپ آگهی ترحیم در روزنامه فلان. همانطور که پشت تلفن با مرد در مورد فونت و سایز کلمه ها چانه می زدم بی هیچ مقدمه پرسید: شما صورتتون هم به اندازه ی صداتون قشنگه؟
خودم را به نشنیدن زدم چون حوصله پیدا کردن شماره دیگری و شروع دوباره پروسه ارسال آگهی را نداشتم.

۲.
با صاحب سوپرمارکت سر کوچه احوالپرسی می کنم، حال دختر کوچولوی مهربانش را می پرسم و به میان قفسه های تنگ می روم برای برداشتن حبوبات. مشتری دیگری بلافاصله می پیچد میان قفسه ها و راهم را سد می کند: جووووووووون بیا دختردارت کنم!
از میان قفسه ها بی هیچ دعوا و سر و صدایی بیرون می آیم. حوصله ی نگاه های سنگین مردان و زنان حاضر را ندارم.

۳.
تاکسی اینترنتی می گیرم. به محض سوار شدن راننده می گوید: خانم اسمت هم مثل خودت خوشگله. قشنگی ها. مجردی؟ چرا سیاه پوشیدی؟ قرمز بیشتر بهت میاد.
تظاهر به نشنیدن می کنم چون حوصله جنجال بیهوده ندارم و دیر شده است برای گرفتن یک تاکسی دیگر.

۴.
سال ۱۳۷۸
سال دوم دانشگاهم. با همکلاسی دیگری راه تهران کرج را هر روز با اتوبوس های لکنته طی می کنیم. مترو هنوز رویاست. ترمینال غرب، مردی روز روشن چنگ به سینه ام می اندازد. هول می شوم. با چتری که در دست دارم بر سر و صورتش می کوبم. فحش می دهد… مادر…ج…. خودت کرم داری… راننده اتوبوس به کمکش می آید: خانوم دنبال شر نگرد، برو… زنها چه بی حیا شدن! لااله…. دوستم می لرزد… روزهای بعدی به تنهایی برمی‌گردد کرج. نمی خواهد با یک دختر وحشی دوست باشد.

۵.
سال ۱۳۷۶
دبیرستانی‌ام. نه شبیه دختر دبیرستانی‌های امروز، بیشتر شبیه سوگلی تپل مپل ناصرالدین شاه قاجار، با سبیل‌های از بناگوش دررفته و ابروهای به هم پیوسته. کلاس دستور زبان فارسی، آشنایی با وزن و عروض با استادی به نام، صاحب تالیفات متعدد، ادیب، دکتر، سخنران… جلسه ی سوم
– بقیه کلاس کجا هستند استاد؟
به سمت من می آید…
+ امروز کسی نمیاد. زن و بچه م شهرستان هستند. خودم و خودت. نمی خوای من پیرمرد رو به شراب لبهات مهمون کنی دختر زیبا؟

بیست و سه سال گذشته است و من هنوز در کابوس هایم از آن خانه مخوف در گیشا فرار می کنم. هنوز از راه پله های تاریک می ترسم. هنوز جیغ می کشم. هنوز پیرمرد را که همسن و هم دانشگاهی پدربزرگ بود به عقب هل می دهم… در کابوس هایم اما بخت مانند واقعیت با من یار نیست. در واقعیت پدر که دسته کلید بزرگش را در کیف من جا گذاشته بود از نیمه راه بازگشت و زنگ بی هنگام به صدا درآمد. از آن خانه بیرون پریدم و گفتم که کلاسی تشکیل نمی شود و چه خوب که زود آمدی و نمی خواهد با دکتر خداحافظی کنی و برویم و…. سه شب و روز بعدی را در تب سوختم….

– به تو دست زد؟ باهات کاری کرد؟ چرا همون موقع نگفتی؟ چرا بعد از این سالها حالا که طرف مرده این رو می گی؟ چرا بعد از اینهمه سال زار می زنی؟ حالا که مرتیکه به درک واصل شده… خجالت نمی کشی با این هیکلت… می زدی می کشتیش، دفاع از ناموس بود…. ناموس…

مردی در این سو نگران ناموسش بود، نه من!
**********************************

از تجاوز که حرف می شود، همه ما قصه ها داریم. کشکولی پر از خاطرات تجاوز به حریم شخصی با کلام و رفتار، از لفاظی های رکیک تا لمس شدن های ناخواسته. پر از اشمئزازیم، آنقدر که وقتی سر درددل مان باز شود، می زنیم و می بریم و درو می کنیم همه خشک ها و ترها را، یک جا با هم می سوزانیم.
واقعیت اینست که در نبود سیستم آموزشی و فرهنگ سازی درست که بر پایه های به کار گیری متخصصین امر بنا نشده باشند، ما، زن و مرد، زخم خورده نادانی حاصل از سرکوب آگاهانه گردش اطلاعات آزاد ذیل حکومت های دیکتاتوری هستیم و از این راه چه فرصت های خلق تجربه های ناب مهرورزی و چه روابط زیبا و سالم که از دست داده ایم با حسرتی برای همیشه. در غلبه فرهنگی که زن را برای سالیان متمادی تحت سیطره همه جانبه خود می پنداشت، مرزهای بایدها و نبایدها در طول زمان برای مردان کمرنگ و یا ناپدید می شوند و بسیاری از رفتارهای متجاوزانه که با تعاریف کنونی در سال ۱۳۹۹ عدول از حریم شخصی، نابخردانه و سلطه طلبانه انگاشته می شوند طبیعی و یا حتی در باور هر دو جنس برای سالهای طولانی نشان اقتدار و جذابیت تلقی می گردند (نه خیلی دور، به دهه های پنجاه و شصت برگردید).
از سویی ما زنان بنا بر تجربه دریافته ایم که در بسیاری از موارد آن کسی که از flower power یا لوندی زنانه خود در محیط کاری استفاده می کند چه بسا بدون دانش و مهارتی درخور بسیار سریعتر مدارج ترقی و ارتقا شغلی را طی می کند و این نیست مگر استفاده آگاهانه از ابزار نادرست برای دستیابی به هدفی که در شرایط برابر و بدون در نظر گرفتن این لوندی ها شاید هرگز در دسترس نمی نمود. شاید هم از این روست که تحقیقات نشان می دهند زنان در برابر زنانی که از آنها جذابتر باشند یا از نظر جنسی بی پرواتر عمل کنند رفتارهای خشن تری از خود نشان می دهند (۱) چرا که می دانند هر چقدر تعداد عرضه بالاتر، بازار درخواست ها و رقابتها کسادتر. پس انحصار می طلبیم و در حالی که خودمان شیوه های لوندی در رختخواب را برای مردان محل کار اجرا می کنیم، از تلی ازنعش های زنان بی آلایش، رقص کنان بالا می رویم تا مجالی برای سوءاستفاده های جدیدتر حضرات فراهم آوریم.

پروفسور دن آریلی از پیشگامان علم اقتصاد رفتاری که در دهه اخیر مورد توجه جامعه شناسان و زعمای علوم سیاسی نیز قرار گرفته است به درستی اشاره می کند که رفتار انسانها بسیار وابسته به محیطی ست که در آن زندگی می کنند. شاید با استناد به همین مطلب بتوان دلیل اصلی (ولی نه تنها دلیل) ناهنجاری های رفتاری افراد متجاوز را در غلبه فرهنگ حاکم مردسالار و واضح نبودن حد و مرز مشخص رفتاری دانست که باعث می گردد فرد متجاوز نه به بایدها و نبایدهای هنجارهای پذیرفته شده رفتاری از سوی جامعه و نه به عواقب عدول از آنها آگاهی داشته باشد.
گرچه در بحث اخلاق معاصر پیروان اخلاق حداقل گرا روز به روز فزونی میابند و رعایت اخلاقیات را تنها در محدوده عدم اضرار بر دیگری لازم می دانند آنچه در عمل می بینیم آن است که حتی رعایت همین حد از اخلاقیات نیزدر جوامع روز به روز کمرنگ تر و حتی ناکارآمدتر می گردد. ایجاد حاشیه امن برای کسانی که به هر نحوی دست بالا را در قدرت دارند، اعم از مردان در برابر زنان، دولتی ها در برابر مردم و… و عدم همپایی پویایی تفکر حاکم بر اداره کشور با تغییرات مورد نیاز جامعه در نهایت به سواستفاده و بی اخلاقی قشر کثیری از مردمان منجر می شود و در این رهگذر هستند قربانیانی که بی توجه به عواقب رفتارهای سودجویانه خود دست در دست متجاوزین زمینه های تکرار تجاوزها را به امید مورد توجه قرار گرفتن بیشتر و پیشرفت سریعتر فراهم می آورند. در چنین مواقعی در چرخه معیوب این رفتارهای بیمارگون انگشت اتهام تنها به سمت یک فرد دراز کردن و چشم پوشی از عوامل محیطی که بستر تجاوز را برای متجاوز پهن و آماده می کنند همانقدر ناکارآمد است که نادیده انگاشتن این تجاوزات.
انسانها از محیط اطراف و تجربه های شخصی یاد می گیرند و چه بسا لذت آنی شهوانی و غیراخلاقی را در بسیاری از موارد به تقوا و پرهیزکاری و وعده های نهرهای روان عسل ترجیح دهند چرا که به تجربه دریافته اند در نبود اجرای سفت و سخت قانون کارآمد نه عقوبتی برای متخلفین هست و نه پاداشی فراتر از امید واهی همخوابگی با حوریان در انتظار. چه بسا که با معیارهای کنونی، سیستم معیوب روند اتهام و متهم شناختن افراد سیر معکوس طی کند چنانکه نمونه های آن را در پرونده های قضایی پر سر و صدای بعد از انقلاب بسیار دیده ایم. وجود هر کدام از این پرونده ها که میخی بود بر تابوت عدالت و اخلاقیات در جامعه فعلی، زخم هایی پر عفونت و چرکین بر پیکرجامعه و حافظه جمعی ما باقی گذاشته اند که ترمیم آن اگر نگوییم محال حداقل به سختی صورت خواهد پذیرفت.
در سالهای اخیر بسیار دیده شده که هر گاه صحبت از نابهنجاری روی داده شده به میان آمده و قربانی زبان به تظلم خواهی گشوده است خود آماج تحقیرها و تهمت های بی پایان قرار گرفته هزاران برچسب بی اخلاقی بر رفتار او زده اند. در این میان کم هم نیستند افرادی که از موج های ایجاد شده استفاده می کنند برای جلب توجه و رسیدن به منویات درونی ناسالم خود و تصفیه حسابهای شخصی با مردان نگون بختی که زمانی جرات ابراز علاقه به خود داده اند. هر دوی این پیامدها در جوامع بسته و بیمار نمود بسیار بیشتری دارند. اینکه در باور عوام جملات زننده ای چون کرم از خود درخت است همچنان طرفدار دارد شاید یکی از دلایلی باشد که حریم امن متجاوزان همچنان بدون خط و خشی بر دیواره، آنان را از عواقب رفتارهای بیمارگونشان حفظ می کند.
در جوامع امروزی یکی از کارآمدترین راهکارها برای به وجود آوردن تغییرات رفتاری، تدوین آموزشهای مبتنی بر علوم واقعی (و نه دینی) از آغاز کودکی، پیاده سازی و اجرای آموزشهای شهروندی و تدوین قوانینی ست که در تمامی ابعاد مرتبط لزوم تغییرات و بهبود رفتارهای قدیمی و غیرقابل قبول را در اذهان عمومی بنشاند. لزوم حضور موثر رسانه های مجازی و آموزشهای غیررسمی مورد حمایت دولت نیز به عنوان یکی از اهرم های اصلی تغییر در این میان غیرقابل چشم پوشی ست. اینها البته همگی اصول اولیه و بدیهیاتند. سوال اصلی اینجاست که در حیطه های آموزش و تدوین قوانین، حکومت فعلی ما در کجا ایستاده است؟

منبع (۱)

منبع (۲)

برچسب ها: بدون برچسب

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *