شخصیت شناسی علمیه که این سالها بسیار مورد توجه و بحث قرار گرفته. تقریبا تمامی شرکت های معتبر دنیا از چند تست شناخته شده ی شخصیت شناسی مثل
MBTI
DISC
و… استفاده می کنن و نوع شخصیت شما تاثیر مستقیم در بدست آوردن شغل مورد نظرتون داره. با اینحال راستش رو بخواید من که سالهاست دارم تو این زمینه کار می کنم و شغل اصلی م هم همینه و دارم درباره ی شخصیت های مختلف آدمها تز می نویسم هم با همه ی تئوری های این مبحث آشنا نیستم. تو ویدیوی زیر سخنران تقریبا تلفیقی از چند مدل شخصیت شناسی رو خیلی خلاصه شده تحت عنوان یک مدل جدید ارائه می کنه و ربطش می ده به اینکه هرچقدر بیشتر به شخصیت خودتون و دیگران آگاهی داشته باشید اداره کردن و پیشبرد رابطه براتون راحت تر می شه. (که من خیلی باهاش موافقم)
اگر انگلیسی تون خوبه حتما خود سخنرانی رو ببینید. من مبحث رو خیلی تیتروار خلاصه کردم:
اسکات بنیانگذار بزرگترین کمپانی آموزش تکنولوژی در مینه سوتا و مشاور سازمانی ه. توی ویدیوی زیر توضیح می ده که چطور با شناخت خودمون و شخصیت خودمون و همچنین همکارانمون می تونیم روابط و ارتباطات و در نتیجه کیفیت زندگی رو بهبود ببخشیم.
نحوه ای که هر فرد هویت خودش رو تعریف می کنه در رفتار اون شخص تاثیر بسزایی می ذاره. هر روز صبح که از خواب بیدار می شیم با تصمیمی که درباره ی نحوه ی لباس پوشیدن مون می گیریم و اینکه کجا بریم چه کارک نیم و حتی خودمون رو چطور معرفی کنیم همه نشان از برداشت خودمون درباره ی هویت مون داره (آگاهی از خویشتن). مشکل وقتی بروز می کنه که تصویری که ما از خودمون می بینیم معمولا با تصویری که دیگران از ما توی ذهنشون دارن متفاوته. قسمت بزرگی از رفتارهای ما نشات گرفته از ناخودآگاه ما هستند و اینقدر طبیعی به نظر می رسن که هیچ مشکلی باهاشون نداریم. در رابطه با دیگران ناخودآگاه ما اکثرا فرض های اشتباهی رو در اختیار ما می ذاره و ما بر طبق همونها قضاوت و رفتار می کنیم همین باعث به وجود اومدن تعارضات می شه. نکته ی کلیدی در موفقیت ارتباطات اینه که شما بیشتر از خودآگاه تون استفاده کنید و هر لحظه پیش فرض هاتون رو به چالش بکشید تا خودآگاه تون به جای ناخودآگاه براتون تصمیم بگیره.
برای اینکه کار شناخت آدمها و ارتباط گیری باهاشون راحت تر بشه معمولا علاقه داریم آدمها رو دسته بندی کنیم و در گروه های مختلف قرار بدیم. اسکات و همکارانش یه طبقه بندی جدید شخصیت شناسی رو از منظر میزان انرژی فردی و نحوه ی ابرازشون پیشنهاد می کنن که به طور خلاصه افراد رو در چهار گروه با رنگ ها و خصوصیات متفاوت قرار می ده
گروه قرمز آتشین، رقابت گرا، پرتوقع، انجام دهنده و هدفمند هستند و مشتاقند هرچه زودتر کارها رو به سر و سامون برسونن (به انجام دادن کارها بیشتر از افراد توجه می کنن، بهشون وظیفه گرا هم می گیم)
گروه زرد آفتابی، اجتماعی، پرنفوذ، رهبر، انرژی بخش و مجاب کننده هستند (به روابط بیشتر توجه دارند، معمولا مردم دارن، خوش بین هستند و بین مردم محبوبن)
این دو گروه بالا معمولا برونگرا هستند. دو گروه پایین معمولا درونگرا هستند.
گروه سبز زمینی، مهربان، آرام، پرحوصله و حمایتگر هستند.
گروه آبی، رسمی، محتاط، قانونمند و تحلیلگر هستند و مایلند در چهارچوب تعیین شده حرکت کنند.
اینجا اسکات بعد از معرفی کردن خصوصیات هر دسته هشدار می ده که کسی که به شخصیت خودش اگاهی نداشته باشه ممکنه ازش نتونه در راستای ایجاد انرژی مثبت و رفتارهای سازنده استفاده کنه و به سمت رفتارهای مخرب و افراطی پیش می ره که در روابطش با دیگران تاثیر منفی خواهد گذاشت.
در انتها اسکات پیشنهاد می کنه خودتون و دیگران رو بشناسید، از توانمندی ها و محدودیت های همدیگه آگاه بشید و بدونید چطور باید با هر گروهی ارتباط برقرار کنید و عمل کنید.
یه بازی بامزه در اول صحبت هاش هست. می گه هر کسی خودش رو یک جور تعریف می کنه، با شغلش یا نقش هایی که تو زندگی داره یا… می گه یه صفت به خودتون نسبت بدید که با اول اسم خودتون شروع شده باشه (مثلا من بگم نازلیِ ناتمام بس که پروژه ی ناتمام دارم این روزها ولی خب البته ترجیح من نازلیِ نازنین یا نازلیِ نترس هست بیشتر) و دلیل این سوال هم اینه که شما به شیوه ی جدیدی درباره ی خودتون فکر کنید و از قسمت خودآگاه مغزتون کمک بگیرید چون معمولا ما در برآوردهای شخصی چندان علاقه ای به نگرش جدید نداریم و طبق عادت عمل می کنیم. راستی شما با چه صفتی خودتون رو خطاب می کنید؟