According to a new study, published in the Journal of Positive Psychology, people who frequently do small, creative projects feel more relaxed and happier in their everyday lives. شما می دونستید که ما “آشپزی درمانی” داریم؟ اگر درست کردن غذا رو یک پروژه کوچیک در نظر بگیریم، انجام دادن این پروژه (با موفقیت و رضایت حاصل از اون) می تونه در شما شادی ایجاد کنه. تحقیقات نشون دادن که افراد شاد در زندگی مجموعه ای از شادیهای کوچک رو برای …
دسته: شکوفهی ییلاقهای خنک
از زندگی و روزمرهها مینویسم…
مصاحبه گر برای اینکه آدمها رو متوجه خطاهای نگرششون بکنه می ره بین شون و براشون یه قصه تعریف می کنه. پدر و پسری توی ماشین بودن و تصادف می کنن و پدر می میره. وقتی پسر رو به بیمارستان می برن جراح می گه اوه خدایا من نمی تونم این بچه رو عمل کنم چون پسر خود منه. چطور ممکنه؟ آدمها جوابهای متفاوتی می دن: روح بوده، خدا بوده، پدر واقعی بچه یکی دیگه بوده حتی یک نفر می …
متهم کیست؟ ۱. چند روز پیش در بحبوحه پختن کشک بادمجان و همزمان نوشتن مطلبی در باب “راهبردهای پیشرفت شغلی زنان میانسال در دنیای کرونازده” در مغزم و اشک در چشمهایم از شنیدن خبر ناگهانی مرگ دوست خانوادگی عزیزی زنگ زده بودم برای چاپ آگهی ترحیم در روزنامه فلان. همانطور که پشت تلفن با مرد در مورد فونت و سایز کلمه ها چانه می زدم بی هیچ مقدمه پرسید: شما صورتتون هم به اندازه ی صداتون قشنگه؟ خودم را به …
آدمها معمولا شجاعت رو به پیش رفتن و جنگیدن تعبیر می کنن. اینکه کم نیاری، جلو بری و برای هدفت فداکاری کنی واقعا عالیه ولی بارها از خودم پرسیدم که “تا کجا؟” جواب اینکه تا کجا باید جنگید و کجا شجاعت با تهور تداخل پیدا می کنه و بعد از اون دیگه فقط یه بازنده لجبازی که حاضر نیست چشمش رو به واقعیت باز کنه خیلی از زندگی ها رو تغییر خواهد داد. امروز به نمره های دوره لیسانسم نگاه …
سالها پیش که با دانشگاه سوکا ژاپن کار میکردم، همکار ژاپنیم به همکار نروژیمون گفت تو از کار کردن با “ناز” لذت خواهی برد چون دختر مستقل و پرکاری هست. از دید هر دوی ما این جمله به معنای تعریف بود. همکار ژاپنی دوم اون روز عصر برام توضیح داد که اتفاقا اصلا تعریف نبود، معنای این حرف این بود که هر دوی من و اون آقای نروژی تو کار تیمی خوب نیستیم! فقط این حرف رو به شکل مثبت …
قیافه ها و اشکها رو به یاد میارم و دلم می لرزه. التماس مادر، گریه بچه ها از گرسنگی و تنهای لخت و بی رمقشون روی زمین سیمانی جلوی بدن زخم خورده و نحیف دراز به دراز شده ی پدری که کمرش بعد از حمله ی بودایی ها و کتک هایی که خورد دیگه راست نشد، دیوارهای ترک برداشته و پنجره ی شکسته و صندلی چرخدار تکه و پاره لحظه ای از جلوی چشمم کنار نمی رن. چطور آدمها می …
یکی از سخت ترین مراحل بلوغ شاید این باشه که اتفاقات روزگار بهت نشون می دن بسیاری از آدمها فقط می تونن در قلبت جاودانه بشن و نه در زندگیت. تو این رو با گوشت و پوست و خونت درک می کنی، درد می کشی و پوست می ترکونی تا یک روز که به خاطرات اون فرد درگذشته لبخند می زنی و می فهمی اون آدم برای همیشه توی قلبت به زندگی ادامه خواهد داد. پدر و مادر بد باشن …
یکی از چیزهایی که باغبانی به من یاد داد شیوه ی آب دادن به گلها بود (بخونید محبت کردن به آدمها). من ذاتا آدمی هستم که به دفعات و به شکلهای مختلف به اطرافیانم ابراز علاقه می کنم (و به گلها آب می دم)…ولی از وقتی سکولنت های بزرگ (و گرون) و نازنینم رو خریدم، فهمیدم آب دادن بهشون که نشان علاقه من هست در واقع اونها رو می کشه و زرد و زارشون می کنه… در واقع رابطه های …
ترجمه مقاله من رو واداشت به این فکر کنم که باغبانی به من چه چیزهایی یاد داده… جدای از اینکه رسیدگی به گل و گیاه حال من و بسیاری از آدمهای دیگه رو بهتر می کنه، باغبانی به من نشون داد که گرچه این گلهای متفاوت هستند که توجه آدمها رو جلب می کنن (استعدادهای مختلف آدمها) اگر این گیاه های زیبا در هارمونی و هماهنگی در کنار گیاه های دیگه قرار نگیرن (پیدا کردن نقش مناسب سازمانی) در کل …
باغبانی به عنوان یکی از آخرین علایق شکوفا شده ی من این روزها نقش بسیار پررنگی در ایجاد انگیزه و انرژی و برطرف کردن رخوت و سستی مخصوصا صبحها ایفا می کنه. هر صبح که چشمهام رو باز می کنم و بیش از سی گونه مختلف گیاهی رو جلوی پنجره می بینم که با رنگهای زیباشون به من لبخند می زنن، با رغبت بیشتری از خواب بیدار می شم و می رم سراغ بالکن بزرگتر که گل و گیاه های …
اجتماعی باشید!