شبها از سر کار که برمیگردم، زیر دوش به اتفاقات اون روز فکر میکنم و تاثیرشون روی زندگیم… به نظرم هر اتفاقی یه وزن داره، بعضی اتفاقها اینقدر کوچیکن که کلا همون روز عصر فراموش میشن و بعضیها اینقدر بزرگ که تا چندوقت من رو دلمشغول نگه میدارن. جدیدا اما تو وزندهی محتاط شدم، فهمیدم اکثر همون اتفاقات به ظاهر کموزن در گذر زمان تاثیرات بزرگی روی زندگیم میذارن که صدسال هم به خواب نمیدیدم… فهمیدم هیچ اتفاقی کموزن نیست!
امیدوار بودم آخر زندگیم به محافظهکاری ختم نشه، سر پرشوری داشتم و همیشه میگفتم باید خصلتهای آپاچیگری رو تا دم مرگ نگه دارم… حالا هر روز به خودم میگم هنوز خیلی چیزها هست که باید بفهمی پری کوچیک… متولد شو!
امیدوار بودم آخر زندگیم به محافظهکاری ختم نشه، سر پرشوری داشتم و همیشه میگفتم باید خصلتهای آپاچیگری رو تا دم مرگ نگه دارم… حالا هر روز به خودم میگم هنوز خیلی چیزها هست که باید بفهمی پری کوچیک… متولد شو!