گفتن اینکه از گذشته ها درس بگیر آسونه
گفتن اینکه گذشته رو پشت سر بذار و رها کن و پیش برو هم آسونه
انرژی که این کارها از آدم می گیرن، زمانی که صرف لیسیدن زخمهایی می کنی که ردشون تا ابد رو صورتت و قلبت حک می شن اما…
با گذشته ای که زده یک چشمت رو کور کرده می شه همچنان زندگی کرد، با یک چشم می شه دنیا رو دید و لذت برد و خندید و عاشق شد و تو هر کاری موفق ترین شد ولی هیچ حجمی از خوشبختی این واقعیت که تو یک چشمت رو از دست دادی رو تغییر نخواهد داد. اون چشم برای همیشه همونجا می مونه، زشت مهیب و بدترکیب… و این هیولا در تک تک لحظه های تنهایی تو مشغول رقص و هنرنمایی خواهد بود… تا وقتی که بمیری!
نکته ای که اکثر مثلا مثبت اندیش ها اشتباه می گیرن اینه که فکر می کنن باید به خودت بگی حالا کور شدم که شدم، یوهوووووووو من هنوز یک چشم دارم! در صورتی که یه آدم واقع بین به خودش فرصت سوگواری می ده و بعد به خودش می گه حالا ببینم با یک چشم چه کارهایی می شه کرد. درک می کنه که سرعت زندگی و نوعش و دید آدمیزاد به زندگی و همه چیز تغییر خواهد کرد و هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود و هر آدمی حق داره برای خودش و اونچه که از دست داده به شیوه خودش تا آخر عمر سوگوار باشه ولی شدت سوگواری در یک زندگی سالم کمتر و منطقی تر خواهد شد و تمرکز بر ادامه زندگی بیشتر.
نادیده گرفتن و نفی واقعیت مثبت اندیشی نیست، دروغ گفتنه! یک فرد بالغ دست اون هیولا رو نمی گیره بیاره وسط رقص که جلب توجه کنه ولی بودن هیولا در کنار سالن رقص هم در نهایت باعث نمی شه فرد از رقصیدن و نوشیدن بازداشته بشه.