هدف والاتر چیست و چرا چنین ویژگی ای برای رهبران و کارآفرینان حیاتی محسوب میشود؟
امروزه به دریافت سریع همهچیز عادت کردهایم. با این حال، چیزی که کمتر دربارهاش صحبت میشود، این است که این رفاه و راحتی میتواند منجر به نوعی کوتهفکری شود که توانایی ما را در اثرگذاری واقعی در مسیرهایمان بهشدت محدود میکند.
«هدف والاتر» چیزی فراتر از صرفاً دنبال کردن یک رؤیا یا هدف است. این یک ویژگی درونی است که از دو بخش تشکیل شده:
- بخشی از آن، داشتن بینش و آیندهنگری است
Visionary بودن
- بخش دیگر، فراتر رفتن از نیازها و خواستههای شخصی برای در نظر گرفتن دیگران
چشمانداز فراگیر یا inclusive vision
این مقاله به بررسی هر دو جنبه میپردازد تا توضیح دهد چرا «هدف والاتر» یک ویژگی حیاتی برای کسانی است که میخواهند در زندگی به موفقیتهای بزرگ دست پیدا کنند و کارآفرینان موفقی باشند.
به عنوان انسانهایی که در عصر مدرن زندگی میکنیم، بهشدت دچار کوتهنگری شدهایم؛ عمدتاً به این دلیل که تقریباً هر چیزی را که بخواهیم، بلافاصله در اختیارمان قرار میگیرد. از خدمات تحویل غذا مانند «منولوگ» یا «اوبر ایتس» استفاده میکنیم تا هر چیزی را که در هر ساعتی از شبانهروز هوس کنیم، برایمان بیاورند و حتی گاهی از اینکه چند دقیقه دیرتر سفارشمان برسد، ناراحت میشویم. در عرض چند صدم ثانیه میتوانیم به تقریباً هر اطلاعاتی که تصورش را بکنیم، در اینترنت دسترسی پیدا کنیم، هر محتوایی که بخواهیم را در پلتفرمهای پخش ویدئو مثل نتفلیکس تماشا کنیم، به موسیقیهای مورد علاقهمان در پلتفرمهایی مانند اسپاتیفای و اپل موزیک گوش دهیم و هر تعداد کتابی که بخواهیم را در آمازون کیندل بخوانیم. در حالی که این امکانات لذتبخشاند و به نوعی جادویی و مسحورکننده به نظر میرسند، اگر از زاویهی کلیتر به قضیه نگاه کنیم از واقعیت دور هستند. محصولاتی که میبینیم و استفاده میکنیم، فقط نوک کوه یخاند. لایههای بسیار عمیقتر و پنهانی در زیر سطح وجود دارند که باعث شدهاند این محصولات و خدمات به دست ما برسند. با این حال، بیشتر ما از این لایههای زیرین بیاطلاعیم و بنابراین نمیتوانیم تصویر کامل و واقعیِ پشت صحنه را ببینیم. بنابراین نباید اجازه دهیم این امتیازات ما را فریب دهند و در ما این توهم را ایجاد کنند که هستی چیزی به ما بدهکار است و باید هر آنچه میخواهیم را با کلیک یک موس یا لمس یک صفحه به ما تحویل دهد.
اگر میپرسید اینها چه ارتباطی با موضوع اصلی این مقاله یعنی «هدف والاتر» دارد، کمی صبر کنید؛ ارتباطش بهزودی روشن خواهد شد.
توهمی که بر اساس آن فکر میکنیم همه چیز باید بلافاصله در دسترس ما باشد، تصور ما از جهان اطرافمان – این واقعیت مشترک موازی – را شکل داده و انتظاراتمان را بالا برده است. اما فراموش میکنیم که تحقق هر یک از این خدمات و محصولات نیازمند تلاش و همکاری بسیاری از افراد بوده است؛ از دیدن فرصت یا مشکل گرفته تا طراحی، ساخت و تحویل موفق آنها. ما بهعنوان مصرفکننده فقط محصول نهایی و نسبتاً کاملشده را میبینیم. هزاران نسخهی آزمایشی و نمونهی اولیه که ساخته، آزموده و شکست خوردهاند را نمیبینیم یا نادیده میگیریم؛ محصولاتی که بارها بازطراحی، بازسازی و ارتقا یافتهاند تا به کیفیت کنونی رسیدهاند. ما ترک شغلهای متعدد کارکنان در میانهی بحرانها و عدم قطعیتها را نمیبینیم، زیرا همه آمادهی رویارویی با ناشناختهها و نادیدهها نبودهاند. ما بیصداقتیها، کمتعهدیها، بیاخلاقیها، خیانتها، تهدیدهای بالقوه، دعاوی حقوقی و تمام دفعاتی که تیم باید با اراده و جسارت ادامه میداد تا شرکت سرپا بماند را درک نمیکنیم. همانطور که میبینید، خلق یک ایدهی نوآورانهی واقعی، نیازمند پشتکار فراوان است.
این طرز فکر، دیدگاه مبتکران، کارآفرینان، افراد موفق و رهبران واقعی نیست. آنها عمیقاً درک میکنند که ساخت یک اثر منحصربهفرد، چه بهایی دارد. بسیاری – بهویژه تازهواردها – بدون اینکه شنا کردن بلد باشند، به دل آب میزنند و خیلی زود از راه سخت میآموزند که یک کارآفرین واقعی باید چگونه باشد. آنها درمییابند که دلبستگی کارآفرین واقعی به خلق یک درک اصیل و هماهنگ از واقعیت از اینجا ناشی میشود که او میداند بدون سطحی نسبتاً بالا از آگاهی و اصالت، نمیتوان نتیجهای قابل استفاده و مورد پذیرش بازار ایجاد کرد. به بیان دیگر، کارآفرین واقعی دچار توهم نیست.
وقتی اولینبار به ایتالیا، بهویژه شهرهای رم و فلورانس، سفر کردم، فرصت بازدید از بسیاری از مجسمهها، ساختمانها و میدانهای معروف را داشتم. یادم هست روبهروی مجسمهی داوود ایستاده بودم و راهنمای تورم گفت که میکلآنژ دو سال صرف مطالعهی فرم بدن انسان در سردخانه کرد، پیش از آنکه کار حجاری را آغاز کند. سپس دوازده ماه دیگر طول کشید تا این اثر مشهور خود را به پایان برساند. یعنی سه سال تلاش برای ساخت یک مجسمه! این روش کار اکثر مردم، بهویژه امروزه، نیست. در ایتالیا همچنین نمونههایی از معماریهای بینظیری وجود دارد که طراحی و ساختشان بسیار بیش از عمر متوسط انسان آن دوران طول کشیده است. جای تعجب نیست که میگویند: «رم یکروزه ساخته نشد!» در واقع بسیاری از هنرمندان، معماران و سازندگان بزرگ تاریخ میدانستند که احتمالاً زنده نخواهند ماند تا نتیجهی نهایی کارشان را ببینند.
تحقیقات گستردهی من دربارهی افراد موفق نشان داده که آنها الگوهای تصمیمگیری و رفتاری مشابه استادان بزرگ تاریخ دارند. این نگاه کاملاً متفاوت از نگرش رضایت فوری است که اکثریت مردم، بهویژه جوانان امروز، به آن دچارند.
برای رشد یک گوجهفرنگی، کشاورز باید ماهها منتظر بماند و از گیاه مراقبت کند. و با این حال ما در عرض چند ثانیه آن را از فروشگاه میخریم، بیآنکه لحظهای به زحمت کشاورز فکر کنیم. آیا تا به حال فکر کردهاید که طراحی و ساخت گوشی هوشمندی که هر روز چندین بار از آن استفاده میکنید، چقدر زمان، منابع، نوآوری و انرژی برده است؟ ما بهعنوان مصرفکننده، در انتهای زنجیرهی تأمین هستیم. اما کارآفرینان و نوآوران – که آنها هم مصرفکنندهاند – زندگی را از این زاویه نمیبینند. آنها آگاهاند که ظهور خدماتی مانند «اوبر ایتس» یا «نتفلیکس» نیازمند تحقیق و توسعه گسترده، هزاران ساعت کار و پذیرش ریسکهای عظیم بوده است.
آنها از ویژگیای برخوردارند که در «چارچوب بودن» (Being Framework) از آن با عنوان «هدف والاتر» یاد میکنم؛ کیفیتی که در بیشتر مصرفکنندگان معمولی دیده نمیشود. «هدف والاتر» ترکیبیست از بینش (یعنی داشتن دیدگاه آیندهنگر) و فراتر رفتن از نیازهای شخصی در جهت منافع دیگران (دیدگاه فراگیر). اجازه دهید هر دو جنبه را بررسی کنیم تا توضیح دهم چرا هدف والاتر، ویژگیای حیاتی برای تبدیل شدن به یک فرد موفق و کارآفرین برجسته است.
دو جنبهی هدف والاتر:
۱. بینش (چشمانداز داشتن یا آیندهنگر بودن)
همهی ما از فواید توجه به لحظهی حال آگاه هستیم. با این حال، شعار «در لحظه زندگی کن» توسط برخی بیش از حد تحتاللفظی تفسیر شده است. افراد موفق تنها در لحظه زندگی نمیکنند؛ آنها فراتر از اکنون و اینجا میروند. آنها حاضرند منافع، نیازها و خواستههای فوری خود را فدای پاداشهایی بسیار بزرگتر در آینده کنند. آنها میدانند این مسیر همراه با ریسک است، اما بینش و چشمانداز دیدن تصویر بزرگتر را دارند.
در سال ۱۹۷۲، روانشناسی به نام والتر میشل آزمایشی تحت عنوان «تست مارشمالو» انجام داد. او و تیمش گروهی از کودکان را گرد هم آوردند و به هر کدام یک مارشمالو دادند، با دو انتخاب: یا همان لحظه آن را بخورند، یا ده دقیقه صبر کنند و دو مارشمالوی دیگر دریافت کنند. این آزمایش دقیقاً چیزی را نشان میدهد که از جنبهی چشمانداز داشتن در هدف والاتر منظور دارم: توانایی چشمپوشی از لذت فوری برای رسیدن به نتایجی بزرگتر در آینده.
کارمند معمولی انتظار دارد صرفنظر از نتیجهای که تولید میکند، برای زمانی که صرف کرده حقوق بگیرد. طرز فکرش این است که «من کار میکنم، پس باید پول بگیرم». اما یک کارآفرین ذهنیتی کاملاً متفاوت دارد. او میداند که اگر پیدرپی کار کند و دست از تلاش نکشد، ممکن است در آینده پاداشی بسیار بزرگتر و معنادارتر دریافت کند. این یعنی زندگی کردن از زاویهی هدف والاتر.
تصور کنید اگر گروه بیتلز با این طرز فکر عمل نمیکردند، هرگز پس از رد شدن توسط حداقل چهار شرکت معتبر ضبط موسیقی، ادامه نمیدادند. همین داستان برای جی.کی. رولینگ، اپرا وینفری، جک ما، گابریل گارسیا مارکز و بسیاری دیگر از افراد موفق جهان نیز صدق میکند؛ افرادی که بارها رد شدند، اما سرانجام به موفقیتهای شگفتانگیز دست یافتند.
هدف والاتر و داشتن چشمانداز نیازمند فداکاری است. اگر در پی رسیدن به استادی در هر زمینهای هستید – مثلاً میخواهید برنامهنویس کامپیوتر سطح بالا یا یک ورزشکار المپیکی شوید – باید از سایر مسیرها مانند جراح یا بازیگر شدن صرفنظر کرده و با تمرکزی شدید، خود را وقف مسیر انتخابیتان کنید. کسی که حاضر نیست از سایر مسیرهای ممکن صرفنظر کند، شاید با واقعیت جهان سازگار و صادق نباشد. این حالت را «سندروم پیتر پن» مینامند؛ چون پیتر پن در دنیای خیال زندگی میکرد و نمیخواست دوران کودکیاش را قربانی کند تا بزرگ شود و به یک انسان بالغ تبدیل شود. او میدانست بزرگ شدن نیازمند فداکاریهای متعدد و مواجههای متفاوت با واقعیت است؛ چیزی که در دنیای کودکانهاش تجربه نکرده بود. جالب آنکه سرانجام پادشاه «سرزمین هرگز» شد، که بهصورت استعاری یعنی «هیچجا»!
فداکاری و تمرکز کامل بر یک زمینه، بهطور چشمگیری احتمال رسیدن به استادی و قرار گرفتن در اوج را افزایش میدهد. اینجاست که شما از سطح متوسط فراتر میروید و به فردی تبدیل میشوید که دیگران برای تخصصش صف میکشند. نتیجه؟ پاداشهای شخصی فوقالعاده. شما به مانند الماسی کمیاب میشوید، کسی که تقاضا برایش زیاد اما عرضهاش بسیار محدود است. شخصی غیرقابل جایگزین. این موقعیتی قدرتمند است. اثرگذاری خارقالعاده (استادی) منبعی از کاریزماست که برای ادامهی مسیر زندگی به آن نیاز دارید. چنین وضعیتی میتواند به شانس بسیار بالاتری برای کامیابی و رضایت درونی منجر شود. در این نقطه، شما طرفداران پروپاقرص خواهید داشت؛ جامعهای از مشتریان شاد و وفادار که شما را بهدرستی درک میکنند و ارزش آنچه را ارائه میدهید، میدانند.
ما میبینیم که آهنگسازان بزرگی مثل آنتونیو ویوالدی، شاعری چون رابرت فراست، یا کارآفرینی مانند انزو فراری، هر یک چیزی خلق کردند که آنقدر شکوهمند و ماندگار بود که نسلها پس از مرگشان هنوز از آن لذت میبرند. هر کسی پتانسیل خلق درخشش را دارد، اما فقط افراد معدودی حاضرند واقعاً خود را وقف آفرینش کنند.
شناخت «خودِ واقعی» که غیرقابل جایگزین است، نیازمند آن است که پیوسته خودتان را صیقل دهید و رشد دهید. بیشتر افراد میخواهند خودشان را با شغلی سازگار کنند که در بازار تقاضای بالایی دارد. اما نکتهی جالب اینجاست که دقیقاً همین کار آنها را قابل جایگزینی میکند!
افرادی که از نیاز به پاداشهای فوری، تأیید گرفتن و جاهطلبیهای صرفاً شخصی فراتر میروند، آیندهنگر هستند. آنها کسانی هستند که قدرت تشخیص دارند، بهترین تلاششان را برای پیشبینی نتایج میکنند، ریسکهای حسابشده میپذیرند و در عین حال که ارزش خلق میکنند، با شکست موقتی نیز کنار میآیند. آنها میدانند که شکست خوردن در دفعات اول آنها را نابود نمیکند. اما همهی اینها بدون حضور ذهن نسبت به دیگران و نیازها و خواستههای آنها ممکن نیست – که ما را به جنبهی دوم هدف والاتر میرساند.
۲. چشمانداز فراگیر (Inclusive Vision)
جنبهی دوم از زیستن با دیدگاه «هدف والاتر»، داشتن چشمانداز فراگیر است. این یعنی تمایل برای فراتر رفتن از نیازها و خواستههای شخصی و در نظر گرفتن نیازها و خواستههای دیگران. بهطور خلاصه، داشتن چشماندازی فراگیر در تضاد با انزواطلبی یا عمل کردن در یک حباب فردی است. برای مثال، در حالی که بیشتر افراد با انگیزهی درآمدزایی یا یافتن فرصت برای خودشان تلاش میکنند تا هزینههای زندگیشان را تأمین کنند، یک کارآفرین تلاش میکند تا فرصتهایی خلق کند؛ نه فقط برای خودش، بلکه برای دیگران نیز. نمونهای از خلق فرصت، ایجاد شغل است. این امر باعث ایجاد یک اثر زنجیرهای میشود که در صورت اجرای درست چشمانداز، منجر به پاداشهای شخصی هم میشود. این تفاوتی است میان کسی که برای خود میوه و سبزی پرورش میدهد، با کشاورزی که برای خود، جامعهاش و دیگران تولید میکند. او مسئولیت و سختیها را میپذیرد تا شغل ایجاد کند، نیرو جذب کند و دیگران را رهبری کند تا فراتر از نیازهای فردیشان تولید داشته باشند.
بسیاری از «کارآفرینان خودخوانده»ی امروز این حقیقت را نمیبینند. آنچنان درگیر انباشت پول (دقیقتر بگوییم: ارز) شدهاند که گروهی از افرادی را که قرار بوده به آنها خدمت کنند، بهکلی فراموش کردهاند.
در شرکت Engenesis، هر وقت از کارآفرینان و صاحبان کسبوکار تازهکار میپرسم چرا تصمیم گرفتهاند وارد این مسیر شوند، بسیاری میگویند میخواهند بیشتر از یک کارمند درآمد داشته باشند و هدف اصلیشان «پول درآوردن» است. کسانی که اینگونه پاسخ میدهند، آنقدر درگیر وسواس کسب ثروت مالی شدهاند که فراموش کردهاند موثرترین راه برای پول درآوردن، تمرکز بر پول نیست! تمرکز باید بر «بخشیدن» و «ارائهی ارزش» باشد. این دیدگاه کاملاً در تضاد با تصور رایج از افراد ثروتمند است؛ اینکه آنها مغرور، خودخواه، بیتوجه و حریصاند.
در بخشی از کتاب من با عنوان “BEING” بودن به این موضوع اشاره شده است:
«مسیر خدمت به دیگران را از طریق ارائهی منحصربهفرد خود انتخاب کن؛ بهگونهای که برای گروه بزرگی از انسانها – که میتوان آن را بازار نامید – آنقدر جذاب باشد که با میل خود حاضر شوند پولی را که با زحمت بهدست آوردهاند، در ازای آن به تو بدهند. این است راه ثروتمند شدن. فکر میکنی شرکتهای فهرست Fortune 500 چطور ثروت خود را بهدست آوردند؟ شرکتهایی مانند آمازون، AWS، مایکروسافت، اپل و غیره، همه محصول، کالا یا خدماتی ارائه میدهند که برای گروه بزرگی از مصرفکنندگان آنقدر ارزش دارد که حاضرند در ازای آنها پول پرداخت کنند. البته موضوع به این سادگی هم نیست، اما حتماً منظورم را متوجه شدی. هدف والاتر (یا نبود آن) یکی از شیوههای «بودن» است که ما دریافتهایم مانع بزرگی برای دستیابی به خواستههای انسانها، بهویژه رهبران تجاری، است. اهمیت تغییر تمرکز از گرفتن به دادن را نمیتوانم بیش از این تأکید کنم.»
همچنین، همانطور که «رم در یک روز ساخته نشد»، ساخت هدف والا نیازمند کمک گرفتن بسیار است. برای رسیدن به عظمت، همکاری و مشارکت دیگران ضروری است. حتی اگر چشماندازتان نسبتاً کوچک باشد، احتمالاً برای تحقق آن نیاز به مشارکت دیگران دارید؛ مانند همبنیانگذاران، شرکا یا کارمندان. این مساله نیازمند میزانی از دلسوزی و توجه است، چرا که اگر به نیازها و خواستههای افرادی که با آنها کار میکنید اهمیت ندهید، نمیتوانید آنها را مجاب کنید که وقت خود را بهصورت داوطلبانه صرف تحقق چشمانداز شما کنند. این موضوع تأثیر مستقیمی بر میزان درآمد شما خواهد داشت.
در جمعبندی، یکی از مهمترین ویژگیهای افراد موفق چیزی است که من آن را «هدف والاتر» مینامم. منظورم از هدف والاتر، صرفاً داشتن یک رؤیا یا هدف بزرگ نیست؛ بلکه این یک شیوهی بودن است. بسیاری از مردم به سبک زندگی و ثروت بنیانگذاران معروف شرکتهای فناوری دنیا نگاه میکنند و آرزو میکنند که جای آنها بودند. اما چیزی که نمیبینند، درد و رنجها، شکستها، شبهای بیخوابی و ادامه دادن با وجود سختیهاست. از خودتان بپرسید:
«من چقدر حاضرم مثل آنها زندگی کنم، تا به جایی که آنها رسیدهاند، برسم؟»
فردی که دارای هدف والاتر است، به مسائلی فراتر از نیازها و خواستههای خود اهمیت میدهد و همواره دیگران را نیز در نظر میگیرد. او هم چشمانداز دارد و هم چشمانداز فراگیر. یعنی در عین حال که ارادهی رسیدن به عظمت را دارد، برای تحقق چشماندازش فداکاری میکند – از جمله فدا کردن لذتهای آنی – برای رسیدن به پاداشهایی بهتر، بزرگتر و معنادارتر در آینده، هم برای خود و هم برای دیگران. به همین دلیل است که من «هدف والاتر» را از صرف داشتن یک هدف یا رؤیای بزرگ متمایز میدانم.
امیدوارم این مقاله روشن کرده باشد که چرا «هدف والاتر» ویژگیای حیاتی برای کارآفرینان است.
لینک مطلب اصلی