پادکست‌هایی برای زنان کارآفرین

 

از من بپرسید این خط های زن و مرد و مناسب مردان و مناسب زنان این روزها خیلی کمرنگتر شده ولی به عنوان زنی که در رده ی مدیریت میانی و مدیریت استراتژیک سازمان کار کردم بهتون می گم که هر یک قدم که می خواید توی سازمان بردارید باید به هزار نکته ی ریز و درشت توجه کنید و کلی نکته ی تاثیرگذار رو برای هر تصمیم در نظر بگیرید. در انتها هم همچنان کسانی پیدا می شن که بخوان شکست یا اشتباهات بزرگ و کوچیک شما رو به جنسیت تون ربط بدن و نه خطای معقول و جایز هر آدمیزاد! اینجور آدمها رو با لبخند نابود کنید. هرچقدر لبخندتون روی صورتتون پهن تر باشه اینا زودتر مضمحل می شن!
🙂

کلا چه زن و چه مرد از حد متوسط روزمره که بخواید بالاتر برید دو تا توصیه رو باید هر روز سه وعده هر وعده بیست و هفت بار روبروی آینه با خودتون تکرار کنید:

کم نیار، مبارزه کن

و

هر روز یک قدم بیشتر

این پادکست ها رو برای زنهای کارآفرین تهیه کردن ولی شنیدنش رو به همه توصیه می کنم حتی اگر در دنیای تجارت نیستید و یک کارمند ساده یید. به نظرم آشنایی با طرز تفکر آدمهایی که جلو می رن و می سازن و تلاش مثبت دارن هیجان انگیزه و بهترین درمان در مواقع ناامیدی محسوب می شه. همیشه به دیگران می گم به جای اینکه نگاه به پایین تر از خودتون بندازید و بگید به به آفرین به خودم، به موفق ها نگاه کنید و از خودتون بپرسید چه چیزی می تونم ازش یاد بگیرم و چطور می تونم موفق تر باشم. همین باور که شما توانایی بهبود و پیشرفت رو دارید خودش کلی اعتماد به نفس و شادی در آدمها ایجاد می کنه. برای ایجاد حس شادی نیازی نیست فکر کنید بهترین هستید، همین که بدونید تو یه جاده قشنگ در حال حرکتید، خودش کلی شادی بخشه. لزومی نداره همه با سرعت یک چیتا حرکت کنن، لاک پشتی هم قبوله…

http://www.inc.com/leonard-kim/the-5-best-podcasts-for-women-entrepreneurs.html?cid=sf01001&sr_share=twitter

پ.ن: انگلیسی یاد بگیرید جان هر کس که دوست دارید، خیلی مهمه… حتی اگر قرار نیست تا آخر عمر از دروازه غار اونطرفتر برید باز هم خواهش می کنم انگلیسی یاد بگیرید.

بیست کلید برای پیشبرد بی‌دردسر کارها

چند روز پیش دوستی از من پرسید جه کنم که بتونم کارهام رو “منظم و مرتب” پیش ببرم؟ اگر شما هم جزو افرادی هستید که برای پیش رفتن و انجام کار نیاز به برنامه دارید و وظیفه گرا هستید توصیه های زیر برای شماست:

 

اول: ساعت خوابتون رو تنظیم کنید. در بازه ی زمانی مشخصی بخوابید و در بازه ی زمانی مشخصی از خواب بیدار شید تا تنظیمات هوشیاری بدنتون در ساعات مختلف روز زیاد نوسان نداشته باشن. اگر یک دفعه دو شب پشت سر هم سه ساعت بخوابید و چهار شب بعدی هم شبی دوازده ساعت بدن تنظیمات خودش رو گم می کنه و بازدهی شما در طی روز کاهش پیدا می کنه.

 

دوم: تا حد امکان صبحانه ی سالم بخورید. میزان قند و کربوهیدرات رو به حداقل برسونید و پروتئین ها رو جایگزین کنید. صبحانه ی سنگین یا چرب  یا بسیار کم و از اون بدتر نخوردن صبحانه به سلولهای مغزی آسیب می رسونه. با خودتون مهربون باشید

 

سوم: حتی اگر شده به مدت ده دقیقه تمرینات کششی انجام بدید. نرمش بین یک ساعت تا چهل و پنج دقیقه بسیار ایده آله ولی اگر امکان نرمش کردن رو ندارید به حرکات ساده ی کششی بسنده کنید

 

چهارم: دوش بگیرید. در روزهای گرم دوش آب سرد یا در روزهای زمستونی دوش آب داغ ممکنه بسیار لذتبخش به نظر برسن ولی تحقیقات نشون می دن دوش آب ولرم از هر دوی اینها بهتر و موثرتره، خواب رو از سرتون می پرونه و هوشیاری تون رو بالاتر می بره. ضمن اینکه به حرکت بهتر خون در رگها کمک می کنه و باعث بهبود راندمان کاری می شه.

 

پنجم: قبل از شروع کار میزان تمام مزاحمت ها رو به حداقل برسونید. نوتیفیکیشن های روی موبایل رو خاموش کنید، دسترسی خودتون رو در حالت حداقلی قرار بدید و سراغ شبکه های اجتماعی نرید.

 

ششم: لیستی از کارهایی که باید انجام بدید رو در انتهای روز آخر هفته (جمعه غروب مثلا) تهیه کنید که بدونید هر روز هفته تقریبا اصلی ترین کارهاتون چی هستند. برنامه ی روز بعد رو شب قبل از خواب توی ذهن مرور کنید تا مغز در حینی که به خواب می رید اون رو مرتب و طبقه بندی کنه. اول هر روز لیست مخصوص اون روز رو با جزییات بنویسید، بهشون به ترتیب اهمیت اولویت بدید و براشون زمان در نظر بگیرید. سه تا چهار اولویت اول هر روز رو مشخص کنید. زمانی که حدس می زنید باید به اون کار اختصاص بدید رو بیست درصد کمتر در جلوی کار یادداشت کنید و سعی کنید به برنامه ی زمان بندی وفادار بمونید.

 

هفتم: اگر مدیر، مسوول یا هماهنگ کننده ی پروژه هستید کارهای ارتباطی و صادر کردن دستورات رو به اول صبح موکول کنید تا دیگران بدونن چه وظایفی رو در طی روز باید انجام بدن. انتظارات و خواسته هاتون رو شفاف و حتی الامکان رودررو بیان کنید تا از درک خواسته هاتون از جانب طرف مقابل مطمئن بشید. ارتباط فردی روابط شما رو هم بهبود می بخشن پس سعی کنید به جای ای میل در مواردی که امکانش هست رودررو صحبت کنید. نکته ی مهم اینه که این دیدارها باید کوتاه، مختصر و بسیار وظیفه گرا باشند وگرنه تبدیل به اتلاف وقت می شن. به زمانبندی هر ملاقات دقت کنید.

 

هشتم: ای میل هایی که از دیروز بعد از ترک کار تا امروز صبح دریافت کردید رو در چند پوشه ی جدا ذخیره کنید. پوشه ی کاری با اولویت بالا، پوشه ی کاری با اولویت متوسط و پوشه ی متفرقه. ای میل های پوشه ی اول رو صبحها، ای میل های پوشه ی دوم رو ظهر بعد از ساعت ناهار و ای میل های متفرقه رو عصرها پاسخ بدید.

 

نهم: اگر امکانش رو دارید از قبل برای حدود دو تا سه ساعت بعد از شروع کار یک خوردنی سالم مثل میوه تازه یا چای در نظر بگیرید.

 

دهم: کارها و پروژه های بزرگ رو به کارهای کوچکتر تقسیم کنید. بعضی کارهای کوچکتر رو می تونید برون سپاری کنید. از انجام دادن چند کار همزمان و پیش بردن چندین پروژه خودداری کنید. تحقیقات نشون می دن موازی کاری یا مالتی تسکینگ نه تنها باعث استرس شما می شه و به جسم و روح و روانتون آسیب می زنه، بلکه روی بهره ی هوشی و میزان سرعت شما در واکنش مناسب نشون دادن در مواقع تصمیمات آنی هم تاثیر می ذاره. در زمان تعیین شده روی فقط یک کار تمرکز کنید و اون رو به سرانجام برسونید. برای این کار قبل از اینکه شروع به انجام کار کنید مطمئن بشید تمام اطلاعات و وسایل موردنیاز رو جمع اوری کردید و در دسترس شما قرار دارن.

 

یازدهم: به خودتون بازه ی زمانی بدید و در اون بازه روی فقط همون کاری که باید تمرکز کنید. معمولا بازه های زمانی موثر حدود بیست دقیقه هستند. سه تا پنج دقیقه استراحت کنید و بعد به سراغ بازه ی زمانی بعدی برید. از به تعویق انداختن کارها خودداری کنید. مغز انسان در لحظات اولیه شاید در برابر انجام اون کار بی میلی نشون بده ولی به محض اینکه روی کار تمرکز کنید اون بی میلی اولیه از بین می ره. اگر امکانش رو دارید در این چند دقیقه ی استراحت حرکات کششی انجام بدید تا عضلاتتون دچار کوفتگی ناشی از کار زیاد نشن.

 

دوازدهم: قبل از اینکه برای ناهار از پشت میز بلند شید یه ارزیابی سریع از کارهایی که انجام دادید بکنید و ببینید چقدر از برنامه ای که ریختید رو انجام دادید و چقدرش مونده. اگر برنامه ی بعدازظهر نیاز به بازبینی داره نکات مربوط رو یادداشت کنید

 

سیزدهم: گرچه زمانبندی و برنامه ریزی برای انجام کارها بسیار مهم هستن، باید بدونید که تا چه حدی می تونید انعطاف پذیر باشید. بدونید در مواقع اتفاقات پیش بینی نشده کدوم کار رو چقدر و تا کی می تونید عقب بندازید و اولین فرصتی که برای جبران عقب ماندگی خواهید داشت چه زمانیه. به عبارتی پلن بی داشته باشید.

 

چهاردهم: برای بعضی از ادمها هیچ چیز به اندازه ی مهلت پایان پروژه استرس زا نیست. مهلت ها رو کمی جلوتر از موعد تحویل به مشتری بیرونی در نظر بگیرید و سعی کنید در عین دقت کیفیت رو فدا نکنید تا مجبور به دوباره کاری نشید.

 

پانزدهم: برای اینکه تشویق بشید یکی دو تا از دستاوردهای مهم پروژه رو برای خودتون جایی که جلوی چشمتون باشه بنویسید و هر روز مرور کنید. با این کار دستاوردها در ذهنتون تصویرسازی می شن و دستیابی بهشون آسونتر به نظر می رسه. در انتهای هر روز هم می تونید درصد انجام پروژه رو جلوی اون اهداف یادداشت کنید تا میزان پیشرفتتون در ذهن تون به صورت تصویری ذخیره بشه. این تصویر ذهنی به پیشبرد پروژه بسیار کمک خواهد کرد.

 

شانزدهم: معمولا میز کار آشفته مانع تمرکز بهتر می شه. میز کارتون رو از وسایل بی ربط خالی کنید. بهترین کار اینه که وسایل مربوط به پروژه ی جاری رو روی میز بذارید و بقیه وسایل رو در پوشه ها یا طبقات زیر یا کنار میز جا بدید.

 

هفدهم: آدمها با هم بسیار متفاوت هستند. خودتون رو بشناسید و بدونید پربازده ترین زمان کاری شما در چه محدوده یی قرار داره و کارهای مهم که نیاز به دقت و کیفیت دارن رو در اون زمان انجام بدید.

 

هجدهم: اگر کار تکراری انجام می دید که گامهای مشخصی داره، یه چک لیست تهیه کنید و از روی اون پیش برید تا کاری رو از قلم نندازید.

 

نوزدهم: اگر انجام کاری زیر دو دقیقه طول می کشه همون موقع انجامش بدید. نظم های کوچیک گاهی معجزه می کنن.

 

بیستم: یاد بگیرید به شیوه ی محترمانه “نه” بگید. اگر بدونید چطور می شه توقعات دیگران رو محترمانه و بدون دلخوری مدیریت کرد گام بزرگی در پیشبرد کارها و روابط تون برداشتید. غرض از “نه” گفتن رنجوندن دیگران نیست بلکه مدیریت انتظارات اونهاست، کسی هم دوست نداره “نه” بشنوه پس شیوه ی خودتون رو برای مدیریت روابط تون پیدا کنید. این شیوه شامل دو بخش می شه؛ احترام به خود و احترام به دیگران. هر دو رو مد نظر قرار بدید. نه گفتن به منزله به احترام به خود و خواسته ها و ترجیحات شخصی شماست ولی نحوه ی این نه گفتن توانمندی شما و هوش اجتماعی تون رو در برخورد با دیگران نشون می ده. مهارت استفاده از این شمشیر دولبه رو پیدا کنید.

 

 

تاکید دوباره اینکه این پیشنهادات برای افراد وظیفه گرا و با ذهنیتی برنامه خواه و داوری کننده تدوین شدن. اگر رابطه گرا و ملاحظه کننده هستید شیوه های پیشبرد کارها قطعا متفاوت خواهد بود.

داوری کننده و ملاحظه کننده از تیپ های شخصیتی مایربریگز هستند، از لینک زیر بیشتر درباره شون بخونید:

http://www.migna.ir/vdcdkk0x.yt0jo6a22y.html

 

 

بعضی از منابع:

http://www.entrepreneur.com/article/242359

http://www.canadianliving.com/life/work/10_simple_ways_to_get_organized_at_work.php

http://people.rice.edu/uploadedFiles/People/TEAMS/Getting%20Organized%20at%20Work.pdf

http://www.careerealism.com/be-more-organized-work/

http://quickbase.intuit.com/blog/2013/08/14/5-ways-to-get-organized-at-work/

http://www.wikihow.com/Get-Organized-and-Concentrate-on-Your-Work

۲۷ Great Tips to Keep Your Life Organized

من یک مشاورم

بارها در برابر جمله ی “من مشاور مدیریت هستم” با واکنش تدافعی افراد روبرو شدم: همممم، یعنی پول می گیری که به بقیه بگی چه کار کنن؟ یعنی حرف مفت می زنی ولی مفت حرف نمی زنی؟ یعنی… نهایتا واکنش متعادل این بوده که با چهره یی مملو از سوءظن از من می پرسن: یعنی دقیقا چه کار می کنی؟ بازخوردهای اولیه تا مدتها من رو گیج و ناامید می کرد تا اینکه یاد گرفتم در برابر چنین سوالاتی با خنده یی کوتاه بگم دقیقا همینطوره! به نکته ی خوبی اشاره کردی! می دونی…

هنوز هم بسیاری از آدمها در برابر مشاورها جبهه می گیرن شاید چون شما بعد از یک جلسه ی مشاوره فقط ایده ها و راهکارهایی توی ذهن تون دارید که بعضا هیچ تضمینی هم برای موفقیت شون نیست و در نهایت هیچ دستاورد فیزیکی ملموسی هم جلوی چشمتون نمی بینید. اکثر ما حاضریم پولهای زیادی بابت محصولات مختلف مثل لباس یا ماشین و…بپردازیم ولی خیلی وقتها در برابر مشاوران سازمانی، روانشناسها و وکلا از پرداخت حق مشاوره طفره می ریم چون واقعا نمی دونیم جطور باید ارزش سروریس ارائه شده رو اندازه گرفت. دوستی داشتم که می گفت من هربار با تو حرف می زنم سوالاتی که دارم بیشتر می شه اما حداقلش اینه که می دونم سوالاتم رو در چه جهت و با چه هدفی بپرسم! خوشبختانه با هرچه تخصصی تر شدن رشته های مختلف اهمیت سواد و تخصص (ترکیب دانش و تجربه) این روزها پررنگ تر شده و قدر مشاورها هم بیشتر دونسته می شه.

اما….

معمولا مشاورها مجبورن زیاد بدونن! دلیلش اینه که باید یاد بگیری به مسائل همه جانبه نگاه کنی. تا وقتی از اقتصاد و منابع انسانی و استراتژی و آی تی حداقلی از درک و اطلاعات رو نداشته باشی نمی تونی و نباید مشاوره بدی. شاید هم این تفکر که مشاور یه اقیانوسه با عمق سواد یه بند انگشت از همینجا ناشی می شه که ما مجبوریم حداقلی از دانش رو در اکثر زمینه ها کسب کنیم. اعتراف می کنم کار آسونی نیست و اتفاقا کلی پیامد منفی هم داره که شاید بعدا توی یک نوشته ی جدا بهش اشاره کنم. اما راستش رو بخواید مشاوریک ه سوادش در همون سطح و اندازه ی اقیانوس کم عمق باقی بمونه نهایتا می تونه به اندازه ی محدودی موفق باشه و توان انجام کارهای بزرگ رو نخواهد داشت (کارهای بزرگ منظورم پرژه های بزرگ نیست، تاثیرات مثبت و پایدار در افراد و سازمان مد نظرم ه…. بله، با پارتی بازی هم آشنام… ) به نظرم سرمایه ی اصلی یک مشاور توانمندی اون در ایجاد اعتماد آدمها به خودش و کارش ه و لاغیر. برای ایجاد اعتماد باید بدونید چطور از سواد و تجربه تون (هرچند ناچیز) به نحو احسن استفاده کنید. مشاورها برای پیشرفت شغلی شون باید در بکارگیری “ابزار” افراد توانمندی باشن؛ ابزارهایی شامل اطلاعات، تئوری ها و تکنولوژِ های روز… با استفاده ی هوشمندانه از این ابزار یک مشاور به شما کمک می کنه سوالات بهتر و موثرتری از خودتون بپرسید و در نهایت مناسب ترین (نه لزوما بهترین) تصمیم رو درباره ی کار و زندگی تون بگیرید.

از جمله انتقاداتی که به مشاورها می شه اینه که فقط حرف می زنن! خب طبیعیه که حرف زدن یکی از ابزارهای انتقال اطلاعات و دانش به مشتری های ماست ولی ما “فقط” حرف نمی زنیم. ما با حرف زدنمون بهتون کمک می کنیم “بهتر” فکر کنید. مشاورها معمولا در سازمان (یا حتی زندگی شخصی شما) تصمیم گیرنده ی اصلی نیستند. ما مثل بولدزری هستیم که جاده ی سنگلاخ فکر کردن رو براتون کمی هموار می کنیم. اگر زمین خورده باشید دستتون رو می گیریم و حتی ممکنه کمک کنیم خاک شلوارتون رو بتکونید. مشاورها چون تئوری ها و ایده آل ها رو می دونن و با ابزارهای اجرایی سازی آشنا هستند، کمکتون می کنن تو مرداب دست و پا نزنید.

 

مشاوره های سازمانی امروزه روز مثل اکثر مشاغل دیگه بیشتر و بیشتر به سمت تخصصی شدن پیش می رن. گرچه هنوز هم می بینیم افرادی رو که پشت کارت ویزیت شون از ختنه اطفال گرفته تا آب حوض کشی رو جزو تخصص هاشون اعلام می کنن ولی خوشبختانه تعداد این افراد روزبه روز کمتر می شه و مشاورهای حرفه یی یک تخصص اصلی دارن که معمولا توی اون حیطه و حواشی مرتبط باهاش کار می کنن. من هم مثل مشاورهای دیگه شاید بتونم کمی از جنبه های متفاوت تجارت رو درک کنم ولی مشخصا کارم رو تو حیطه ی منابع انسانی و توانمندسازی فردی قرار داده م و سعی می کنم در این سه حیطه فعالیت کنم:

  • شناسایی استعدادها: سوال خیلی مهمی که اکثر آدمها توی ذهنشون دارن اینه که “من به چه دردی می خورم؟” آدمها دوست دارن بدونن چه استعدادهایی دارن، نقاط قوت و ضعف شون چیه و به تعریف روشنی از خودشون و هویت شون برسن. دونستن این موارد کمک بسزایی به پیشرفت و افزایش انگیزه های شغلی و فردی می کنه. گرچه هرگز جواب قطعی و راهکار تدوین شده یی برای این سوالات وجود نداره، با استفاده از بحث ها و تئوری های مرتبط تا حد زیادی می شه از سردرگمی و پیچیدگی این موضوع کم کرد. در مقام یک مشاور با ایفای نقش یک مشاهده گر و ارزیاب به افراد کمک میک نم متوجه بشن در چه زمینه هایی استعداد بیشتری دارن و چطور می تونن روی استعدادهاشون سرمایه گذاری کنن.
  • توانمندسازی: تا حالا موجود زنده یی رو ندیدم که خواهان کمال نباشه. هر گیاه، حیوون و انسانی به شیوه ی خودش سعی داره به اون غایت و کمال تعریف شده در ذهنش برسه و چه بسا هزینه های گزافی رو هم بپردازه. وقتی افراد به استعدادها و توانمندی هاشون آگاه بشن کم خطرتر و امیدوارانه تر می تونن روی پرورش نقاط مثبت سرمایه گذاری کنن و حتی از خطرات ناشی از نقاط ضعفشون هم دوری کنن. بخشی از برنامه های آموزشی من در راستای توانمندسازی آدمهاست. بهشون کمک می کنم برای شغل و زندگیشون برنامه ریزی کنن، توانمندی هاشون رو بهبود ببخشن و نقاط ضعف شون رو کمرنگ کنن.
  • ارائه: نکته ی اصلی اینه که شما هرچقدر هم توانمند، کوشا، کاردان، باسواد، مستعد و باهوش باشید تا وقتی برای صاحب کار، رییس، دوست و فامیل مسجل نشه که توانمند هستید و تا وقتی به اصطلاح نتونید اونجه که هستید یا دارید رو به بهترین نحو عرضه کنید، ارزش افزوده ی چندانی نصیب شما نخواهد شد. وقتی حرف از فروش می زنیم، معمولا کالاها به ذهن متبادر می شن ولی اگر کمی دقت کنیم متوجه می شیم که ما هر روز در حال فروش ایده ها، رفتار و مسکل و از همه مهمتر خودمون هستیم. در ازای فروش این مهارتها اعتماد و مقبولیت به دست می یاریم و نیاز “پذیرفته شدن” و “ارزشمند بودن” در ما ارضا می شه. بخشی از آموزشهای من برمی گرده به این موضوع که “چطور مهارتهای خودتون رو بفروشید” و یا “برند شخصی”

 

هر سلام سرآغاز یک دلبستگی‌ست*

نوشتن یکی از ابزارهای مورد علاقه ی من برای ایجاد ارتباط با دنیای بیرونه و خیلی وقته که فکر نوشتن به صورت رسمی و جدی من رو رها نمی کنه. واقعیت اینه که مدتهاست می نویسم. از روزی که الفبا یاد گرفتم و شاید حتی قبل از اون کلمات در ذهن من همواره در کار رقص و جادوگری‌ن. از روزهای مدرسه که انشاهام رو به تقلید از پدرم پر از کلمات سخت و نامانوسی می کردم که معنی هیچ کدوم رو نمی دونستم و مثلا زیر نامه هام می نوشتم “با اعتذار از تصدیع” تا این روزها که بین زبان ها سرگردونم و راه رفتن خودم رو هم دارم از یاد می برم، نوشتن برای من حکم خمیر بازی رو داشته. بازی با کلمات در نهایت برای من به نوعی اعمال قدرت و چیرگی بر معناهاست و در این مسیر بارها و بارها مغلوب شدم! می تونم ساعتها مسحور یک صفحه ی ادبی بشم، روزها در فضای تخیلی یک داستان زندگی کنم و بعضی لحظه ها یا تصویرهای ناب ساخته شده با کلمات رو تا ابد تو گوشه ی ذهنم گردگیری کنم یا عاشقانه بپرستمشون.

با اینحال ادبیات هرگز برای من جدی تر از یک معشوقه ی فرازمینی نبوده و به عنوان یک شغل بهش نگاه نکردم. نه توانمندی آنچنانی برای نویسنده شدن دارم و نه اشتیاقی چنان سوزان برای دود چراغ خوردن. توشه ی من از ادبیات همین بس که بخونم و لذت ببرم و عرش رو به فرش بکشم حین عشقبازی با جادوی داستانها. اما اون چیزی که این روزها ذهن من رو مشغول کرده، به خدمت گرفتن کلمات و استفاده از این ابزار معجزه گر برای ارتباط سازی و گفتگو با دنیای اطرافه. نوشتن رسمی به این شکل که برداشت شخصی خودم از علوم مدیریت، تئوری ها و یا مشکلات پیاده سازی این علم در سازمانها و یا حتی گاهی فراتر، صرفا اتفاقات روزمره رو در دنیای مجازی منتشر کنم وسوسه‌ی جدید این روزهای ذهن بازیگوش منه. البته مدتی می شه که به دلیل مشغله های فراوون دنیای واقعی کمرنگ تر شدم و جدی نمی نویسم ولی حالا این وبسایت که هدیه ی دوست خوبم ” امید محمدی”ه شاید بهانه یی باشه برای یک شروع یا منظم و مدون کردن کارهایی که انجام می دم. بسیاری از مطالبی که تدریس می کنم برای سازمانهای خاصی طراحی می شن و مجاز به انتشارشون توی وبسایت شخصیم نیستم ولی مطالبی که اینجا می ذارم رو با تغییر و بهسازی اسلایدها و نوت های توضیحی منتشر خواهم کرد که برای همه قابل استفاده باشه. ناگفته پیداست که مطالب تدریس شده به زبان انگلیسی هستند و چون ترجمه هم برای من که حرفه یی نیستم کار وقت گیری خواهد بود روند به روزسازی و مطلب نویسی رو کند خواهد کرد. سعی می کنم ترجمه ی بعضی مقاله های جالب رو هم در برنامه کاریم قرار بدم و چون تمام پروسه ی یادگیری و تدریس و کار من در حیطه ی مدیریت به زبان انگلیسی بوده و هست، ممکنه معادل مصطلح و مناسب برای اون کلمه رو نتونم پیدا کنم که پیشاپیش از کمک و نظر دوستان استقبال می کنم. چند نکته به نظرم می رسه که در اول کار باید بهشون اشاره کنم:

اول اینکه معتقدم تغییرات بنیادین با تغییر در لایه های زیرین باورهای فردی شروع می شن و در جوامع این قشر متوسطه ه که بار اصلی پیشبرد فرهنگ رو به دوش می کشه. هرچقدر فضا برای بحث و تبادل نظر بیشتر و بازتر باشه رشد مردم عادی متعادل تر و سالم تر خواهد بود. با این حساب ترجیح می دم سطح نوشتار و مباحث رو در حد بسیار معمولی و همه فهم نگه دارم پس مخاطب اصلی من مردم عادی خواهند بود و نه صرفا مدیران. اگر تئوری یا مبحث جذاب مدیریتی هم به نظرم برسه مطرح خواهم کرد ولی ترجیح شخصی من مطرح کردن مطالبیه که اولا با قصد ایجاد سوال در ذهن افراد به مباحث بسیار بنیادین ابتدایی تفکر و آگاهی رسانی می پردازن و ثانیا مخاطب عام دارن. در واقع خیلی خوشحال خواهم شد اگر بدونم افراد جوان و کم تجربه این نوشته ها رو دنبال می کنن.

دوم مطالبی که می نویسم قسمت اعظمشون حاوی نظرات شخصی نگارنده و برداشت من از دنیا و مافیهاست و اگر از کسی نقل قول کنم حتی الامکان منبع و مرجع رو ذکر خواهم کرد. مشخصه که نظرات من هم وحی منزل نیستن، ممکنه نارسا، بی معنا و یا نادرست باشن. از نقدهای سازنده و بدور از تحقیر و تخریب استقبال می کنم.

سوم با توجه به حوصله ی مخاطب سعی می کنم اکثر مطالب رو به صورت کوتاه و یا حتی دنباله دار منتشر کرده، عامدانه از بحث های طولانی پرهیز کنم. نهایتا تلاشم بر این خواهد بود اکثر مطالب از سیصد کلمه تجاوز نکنن. نیازی به تاکید نیست که اگر مطلبی ارزش بازنشر و همرسانی داشت، حتی بدون ذکر منبع هم مختارید نقل قول کنید. هدف گفتن و شنیدنه و لاغیر

چهارم این نوشتن ها به من کمک خواهند کرد افکارم رو منظم کنم و باورهام رو محک بزنم. تا کجا پیش خواهم رفت، نمی دونم!

و در انتها… قرار نیست اینجا هر روز مطلب جدیدی بنویسم ولی تمام تلاشم رو می کنم که ماهی حداقل یک نوشته ی مفید توی یادداشت ها قرار بدم. اگر مشترک بشید لینک مطلب براتون ارسال خواهد شد.

  • عنوان نوشته از نادر ابراهیمی