آفتاب عصر سفالهای شیروونی روبرو رو هاشور می زد. گلها زیر قطرات شاد آبپاش نفس می کشیدند و من به سیر آفاق و انفس مشغول بودم؛ دهمین سال استقلال…چندمین سال استقلال فکری؟ چندمین سال استقلال مالی؟ نمی دونم. دوست چینیم می گفت سکوت و تنهایی منجر به بلوغ می شن. من در طی اینهمه سال تنهایی ساکت تر شدم ولی بالغ تر؟ لبخند می زنم…
این مطلب رو از توی یک دفتر قدیمی نوشته هام پیدا کردم:
هویت هر فرد در گذر از کوره ها و چکش های روزگار شکل می گیرد. اتفاقاتی که در زندگی شما می افتند، با توجه به برداشت شما از آن اتفاقات و درک شخصی هر فرد واکنشها و پیامدهایی در ادامه ی راه زندگی به همراه خواهد داشت که گاه کنترل و مدیریت آنها چندان آسان نیست. امروزه روز نحوه ی زندگی آدمها علی الخصوص ارتباطات مجازی و حقیقی موجود و امکانات متعدد شغلی و رفاهی در سرتاسر کره ی خاکی منجر به جابجایی های فراوان نیروی جوان و متخصص شده اند. آدمها مهاجرت می کنند و یا حتی صرفا برای چندسال به کشور یا شهر دیگری می روند تا آینده ی خود را بهتر بسازند. این روند شغل یابی یا درس خواندن در مکانی دور از “خانه” تاثیرات مهمی بر شکل گیری هویت و رفتار افراد به جای می گذارد. یکی از پیامدهای مثبت چنین اتفاقاتی شاید استقلال فکری آدمها باشد. تا وقتی در خانه و در کنار خانواده مسوولیت اداره ی همه چیز را به طور جدی بر عهده نگرفته ایم، درک محدودیت ها، توانمندی ها و امکانات موجود برای رشد فکری چندان آسان نیست ولی وقتی زیر بمباران دوراهی های متعدد و کوچک و بزرگ زندگی مجبور می شویم تصمیمات سریع و مناسب اتخاذ کنیم نقش این استقلال منجر به بلوغ بسیار پررنگتر می شود. بدیهی ست همه ی این استقلالها منجر به بلوغ نمی شوند و بدیهی ترست که ما تنها کسانی نیستیم که بر روند بلوغ فکری خود اثر می گذاریم. تمامی این روند طولانی تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی بسیار قرار می گیرد و نقش والدین و فرهنگ حاکم بر جامعه انکارناپذیرست.
تجربه ی این سالهای تنهایی و مراوده با آدمهایی که از شمار خارجند به من می گوید اکثر افرادی که در کنار خانواده استقلال کافی نداشته اند و در طیف مقابل آنها که از نظارت مدبرانه ی خانواده بی بهره بوده اند در مواجهه با این مثلا رهایی دچار سختی ها و مشکلات بسیار خواهند شد و روند رشدشان در موقعیت های جدید با تاخیر همراه خواهد بود. بنیان های رفتاری و فکری هر فرد در جمع خانواده شکل می گیرد و در برخورد با نهادهای دیگری چون مدرسه و جامعه شاخ و برگهای دیگری به آن اضافه می شوند. حفظ فاصله با فرزندان در عین ایفای نقش نظارتی مناسب بر فکر و رفتار آنان رقصی بر بلندای آسمان و بر روی یک طناب ظریف چندمیلیمتری ست. از خود بپرسید آیا قادرم چنین نقشی برای فرزندانم ایفا کنم؟ آیا رقصنده ی ماهری هستید؟