قیافه ها و اشکها رو به یاد میارم و دلم می لرزه. التماس مادر، گریه بچه ها از گرسنگی و تنهای لخت و بی رمقشون روی زمین سیمانی جلوی بدن زخم خورده و نحیف دراز به دراز شده ی پدری که کمرش بعد از حمله ی بودایی ها و کتک هایی که خورد دیگه راست نشد، دیوارهای ترک برداشته و پنجره ی شکسته و صندلی چرخدار تکه و پاره لحظه ای از جلوی چشمم کنار نمی رن. چطور آدمها می …
برچسب: کودک، آموزش، خیریه، سازمان ملل
هفته گذشته هر روز سمینار داشتم! به میمنت و مبارکی توی این هوایی که اخبار می گه سی و پنج درجه و رطوبت هشتاد و پنج ولی همه دماسنج ها چسبیده به چهل هی هر روز رفتیم بیرون ساختمون دانشگاه نیم پز شدیم برگشتیم داخل ساختمون تو هوای شونزده درجه، تَرَک خوردیم دیگه! خلاصه تو همچین هوایی عقل نبود بچه های معصوم رو ببرم بیرون. نفری یه گلدون گرفتم براشون با یه سری بوته و سنگ های تزیینی و تیله …
از طرف UNHCR دعوت شدیم تو کارگاه آموزشی “مدیریت کلاسهای کودکان” شرکت کنیم. حدود سی نفر داوطلب که به جز من و دو نفر دیگه بقیه هیچ کدوم آموزش حرفه اصلی شون نبود و از زن خانه دار بگیر تا مادربزرگ بازنشسته و پسر دانشجوی نیجریه ای از ملیت های مختلف سرتاسر دنیا و اکثرا غیربومی تو این کارگاه آموزشی شرکت کردیم. چون داوطلب خیلی کم و پناهنده اینجا خیلی زیاده متاسفانه مجبور هستن از وجود هر داوطلبی استقبال کنن …
اجتماعی باشید!