زنانه

زیاد دیدم آدمهایی رو که با جنسیت خودشون مشکل دارن. کسانی که از اینطرف یا اونطرف بوم می‌یفتن یا فکر می‌کنن زن بودن یا مرد بودن فی‌نفسه می‌تونه منجر به برتری یا ضلالت بشه. معیارهای تحمیل‌شده زنانگی یا مردانگی حاکم بر جامعه رو نمی‌پسندم ولی از ستیز با جنسیت هم آگاهانه دوری می‌کنم. به این نتیجه رسیدم که مهم‌ترین بلوغ جنسی در آدمیزاد می‌تونه این باشه که معیارهای هویتی خودش رو لزوما با جامعه اطرافش همخوان نکنه و یا از سر لج و لجبازی با هنجارهای حاکم معیار هویتی تعریف نکنه. نکته اینه که هر فردی باید با معیارهای خودش (که قطعا تحت تاثیر خانواده، جامعه، محیط آموزشی و… شکل می‌گیرن ولی همچنان می‌تونن مستقل و آگاهانه انتخاب بشن) از جنسیت خودش لذت ببره و می تونه تاثیر بایدها و نبایدها رو بر انتخاب‌هاش کمرنگ کنه نه اینکه بر اساس جنگیدن یا لجبازی با هنجارها رفتاری رو پیش بگیره. اگر تحت‌تاثیر بودن بیش از حد و زندگی تحت لوای هنجارهای دیکته‌شده رو نمی‌پسندم در همون حال هم رفتارهای منبعث از صرفا دشمنی با هنجارهای حاکم رو هم سالم نمی‌دونم.

از خلال یک قصه…