تبعیض های یواشکی

مصاحبه گر برای اینکه آدمها رو متوجه خطاهای نگرششون بکنه می ره بین شون و براشون یه قصه تعریف می کنه. پدر و پسری توی ماشین بودن و تصادف می کنن و پدر می میره. وقتی پسر رو به بیمارستان می برن جراح می گه اوه خدایا من نمی تونم این بچه رو عمل کنم چون پسر خود منه. چطور ممکنه؟ آدمها جوابهای متفاوتی می دن: روح بوده، خدا بوده، پدر واقعی بچه یکی دیگه بوده حتی یک نفر می گه شاید مادر پسر به پدرش خیانت کرده! هیچ کس نمی گه خب جراح مادر پسرک بوده و پدرش فوت شده. همه توی ذهنشون جراح رو مرد دیدن و نه یک زن. این مصاحبه ساده ما رو با پیش فرضهای ذهنی آشنا می کنه که چه بسا خودمون هم ازش بی خبریم… زنها رو توی آشپزخونه تصور می کنیم و مردها رو سر کارهایی مثل پزشکی و مهندسی و … دلیل؟ خب چند تا مدیر زن رده بالا داریم؟ نسبت زن های جراح به مردهای جراح چند نفره تو دنیا؟ کم نیستیم ولی برابر هم نیستیم… ذهن چیزی رو فرض می گیره که دیده شده باشه، عادی باشه، هزار بار اتفاق افتاده باشه. واقعیت اینه که ما هنوز برای داشتن حقوق اولیه می جنگیم و هنوز بعضی از ماها برای ترک منزل نیاز به اجازه همسر و پدر و… داریم. هر یک قدمی که ما برمی داریم هزار قدم بقیه آدمهاییه که شرایط طبیعی و مسیر کم تبعیض تری رو تجربه کردن. پیش فرضها ذهن ما رو احاطه کردن حتی وقتی خیلی هامون در حرف از برابری و آزادی یاد می کنیم. حتی فمنیست ترین ها هم بد نیست هر چند وقت یک بار پیش فرض هاشون رو معلق کنن، به صلابه بکشن و از واقعی بودنشون مطمئن بشن

https://www.facebook.com/bbcthree/videos/10154573248485787/?hc_ref=NEWSFEED