هر سلام سرآغاز یک دلبستگی‌ست*

نوشتن یکی از ابزارهای مورد علاقه ی من برای ایجاد ارتباط با دنیای بیرونه و خیلی وقته که فکر نوشتن به صورت رسمی و جدی من رو رها نمی کنه. واقعیت اینه که مدتهاست می نویسم. از روزی که الفبا یاد گرفتم و شاید حتی قبل از اون کلمات در ذهن من همواره در کار رقص و جادوگری‌ن. از روزهای مدرسه که انشاهام رو به تقلید از پدرم پر از کلمات سخت و نامانوسی می کردم که معنی هیچ کدوم رو نمی دونستم و مثلا زیر نامه هام می نوشتم “با اعتذار از تصدیع” تا این روزها که بین زبان ها سرگردونم و راه رفتن خودم رو هم دارم از یاد می برم، نوشتن برای من حکم خمیر بازی رو داشته. بازی با کلمات در نهایت برای من به نوعی اعمال قدرت و چیرگی بر معناهاست و در این مسیر بارها و بارها مغلوب شدم! می تونم ساعتها مسحور یک صفحه ی ادبی بشم، روزها در فضای تخیلی یک داستان زندگی کنم و بعضی لحظه ها یا تصویرهای ناب ساخته شده با کلمات رو تا ابد تو گوشه ی ذهنم گردگیری کنم یا عاشقانه بپرستمشون.

با اینحال ادبیات هرگز برای من جدی تر از یک معشوقه ی فرازمینی نبوده و به عنوان یک شغل بهش نگاه نکردم. نه توانمندی آنچنانی برای نویسنده شدن دارم و نه اشتیاقی چنان سوزان برای دود چراغ خوردن. توشه ی من از ادبیات همین بس که بخونم و لذت ببرم و عرش رو به فرش بکشم حین عشقبازی با جادوی داستانها. اما اون چیزی که این روزها ذهن من رو مشغول کرده، به خدمت گرفتن کلمات و استفاده از این ابزار معجزه گر برای ارتباط سازی و گفتگو با دنیای اطرافه. نوشتن رسمی به این شکل که برداشت شخصی خودم از علوم مدیریت، تئوری ها و یا مشکلات پیاده سازی این علم در سازمانها و یا حتی گاهی فراتر، صرفا اتفاقات روزمره رو در دنیای مجازی منتشر کنم وسوسه‌ی جدید این روزهای ذهن بازیگوش منه. البته مدتی می شه که به دلیل مشغله های فراوون دنیای واقعی کمرنگ تر شدم و جدی نمی نویسم ولی حالا این وبسایت که هدیه ی دوست خوبم ” امید محمدی”ه شاید بهانه یی باشه برای یک شروع یا منظم و مدون کردن کارهایی که انجام می دم. بسیاری از مطالبی که تدریس می کنم برای سازمانهای خاصی طراحی می شن و مجاز به انتشارشون توی وبسایت شخصیم نیستم ولی مطالبی که اینجا می ذارم رو با تغییر و بهسازی اسلایدها و نوت های توضیحی منتشر خواهم کرد که برای همه قابل استفاده باشه. ناگفته پیداست که مطالب تدریس شده به زبان انگلیسی هستند و چون ترجمه هم برای من که حرفه یی نیستم کار وقت گیری خواهد بود روند به روزسازی و مطلب نویسی رو کند خواهد کرد. سعی می کنم ترجمه ی بعضی مقاله های جالب رو هم در برنامه کاریم قرار بدم و چون تمام پروسه ی یادگیری و تدریس و کار من در حیطه ی مدیریت به زبان انگلیسی بوده و هست، ممکنه معادل مصطلح و مناسب برای اون کلمه رو نتونم پیدا کنم که پیشاپیش از کمک و نظر دوستان استقبال می کنم. چند نکته به نظرم می رسه که در اول کار باید بهشون اشاره کنم:

اول اینکه معتقدم تغییرات بنیادین با تغییر در لایه های زیرین باورهای فردی شروع می شن و در جوامع این قشر متوسطه ه که بار اصلی پیشبرد فرهنگ رو به دوش می کشه. هرچقدر فضا برای بحث و تبادل نظر بیشتر و بازتر باشه رشد مردم عادی متعادل تر و سالم تر خواهد بود. با این حساب ترجیح می دم سطح نوشتار و مباحث رو در حد بسیار معمولی و همه فهم نگه دارم پس مخاطب اصلی من مردم عادی خواهند بود و نه صرفا مدیران. اگر تئوری یا مبحث جذاب مدیریتی هم به نظرم برسه مطرح خواهم کرد ولی ترجیح شخصی من مطرح کردن مطالبیه که اولا با قصد ایجاد سوال در ذهن افراد به مباحث بسیار بنیادین ابتدایی تفکر و آگاهی رسانی می پردازن و ثانیا مخاطب عام دارن. در واقع خیلی خوشحال خواهم شد اگر بدونم افراد جوان و کم تجربه این نوشته ها رو دنبال می کنن.

دوم مطالبی که می نویسم قسمت اعظمشون حاوی نظرات شخصی نگارنده و برداشت من از دنیا و مافیهاست و اگر از کسی نقل قول کنم حتی الامکان منبع و مرجع رو ذکر خواهم کرد. مشخصه که نظرات من هم وحی منزل نیستن، ممکنه نارسا، بی معنا و یا نادرست باشن. از نقدهای سازنده و بدور از تحقیر و تخریب استقبال می کنم.

سوم با توجه به حوصله ی مخاطب سعی می کنم اکثر مطالب رو به صورت کوتاه و یا حتی دنباله دار منتشر کرده، عامدانه از بحث های طولانی پرهیز کنم. نهایتا تلاشم بر این خواهد بود اکثر مطالب از سیصد کلمه تجاوز نکنن. نیازی به تاکید نیست که اگر مطلبی ارزش بازنشر و همرسانی داشت، حتی بدون ذکر منبع هم مختارید نقل قول کنید. هدف گفتن و شنیدنه و لاغیر

چهارم این نوشتن ها به من کمک خواهند کرد افکارم رو منظم کنم و باورهام رو محک بزنم. تا کجا پیش خواهم رفت، نمی دونم!

و در انتها… قرار نیست اینجا هر روز مطلب جدیدی بنویسم ولی تمام تلاشم رو می کنم که ماهی حداقل یک نوشته ی مفید توی یادداشت ها قرار بدم. اگر مشترک بشید لینک مطلب براتون ارسال خواهد شد.

  • عنوان نوشته از نادر ابراهیمی

مدیریت خشم

امروز از بچه ها امتحان پایان ترم گرفتم. یکی شون می گه تیچر تو اینقدر مهربونی که ما فکر نمی کردیم بخوای امتحان بگیری! ای بابا…

هرچی وسایل کمک آموزشی و اسباب بازی براشون در طول ترم خریده بودم گذاشتم روی میز که خودشون بیان انتخاب کنن بردارن. هر کدوم یه دونه برداشتن، زیاد اومد. گفتم باز هم بردارید بدید به خواهر برادرهاتون. الوین می گه تیچر من دو تا برمی دارم چون دو تا برادر دارم از خودم کوچیکترن که بلد نیستن اسباب بازی دستشون بگیرن خودم بازی می کنم اونام یاد بگیرن وقتی بزرگ شدن بازی کنن…

نحوه ی تعامل هر کدوم از این بچه ها با دیگران تحت تاثیر عوامل زیادیه مثل محیطی که توش بزرگ می شن و خانواده و تجربه های زندگی ولی بعضی چیزها هم عجیب مربوط به استعداد و ژنتیکه.
الوین مادر کم شنوا داره که کمی هم افسرده ست و عملا حرف زیادی نمی زنه. پدرش هم که تو شهرهای دیگه کار می کنه و گاهی آخر هفته ها هم نمی یاد خونه… الوین نه ساله پسری با جثه بسیار نحیفه که مراقب دوتا برادر یک ساله و دو ساله خودش هم هست و بسیار تو بازاریابی عالیه! وقتی قرار باشه از بین چند تا چیز انتخاب کنه همیشه اول همه رو لمس می کنه، سبک سنگین می کنه، مدتی می چرخه دور می زنه و بعد یه چیزی رو برمی داره که معمولا گرونترین و یا کاربردی ترین وسیله تو اون مجموعه ست و بعد خیلی جدی توضیح می ده برات که به چه دلیل این رو انتخاب کرده و به چه دردی می خوره! جالبه که دقیقا همون چیزهایی رو که دوست نداشته و برنداشته رو یه جوری برای دوستانش تبلیغ می کنه که بردارن و به دردشون می خوره و باهاش چه کارهایی می شه کرد… وسط اون همهمه شروع کرد به زبان میانماری تقریبا هر کسی رو متقاعد کرد جز دو سه نفر! اونها روی وسیله خاصی اصرار داشتن و برداشتن ولی بقیه اینقدر با مهربونی و خنده و مثال براشون توضیح داد که مجاب شدن و هر کس چیزی برداشت و حتی به یکی از دخترها گفت این تاج گل برای موهای تو قشنگه اینجوری بذار روی سرت و…. این پسر نیم وجبی ساکت که از نظر جثه از همه ریزتره در واقع یه جورایی رهبری همه رو به عهده گرفت انگار!
من هم ساکت نشسته بودم و تک تک رفتارها رو نظاره می کردم که چی باید توی گزارش رفتاریم از کلاس بنویسم و هر کس چه خصوصیاتی داره و چه استعدادهایی و … خلاصه محو تماشای این بچه بودم. استعدادش در ریاضی افتضاحه و تمام ضرب و جمع ها رو با انگشت و تند تند خط کشیدن روی کاغذ انجام می ده ولی در کلام خیلی خوبه. یعنی هم استعدادش رو داره و به سرعت یاد می گیره مطالب مرتبط رو و هم شرایط زندگیش باعث شده مجبور باشه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه و استعدادش پرورش داده بشه و خب به نظرم به راحتی می تونه در بزرگسالی یا نوجوونی کار پیدا کنه و امیدوارم بتونه پیشرفت کنه و موفق باشه.

اینکه قصه الوین رو به زبان ساده نوشتم برای اینه که اگر بچه دور و برتون هست یا بچه دارید و… به چندتا نکته دقت کنید:

درسته همه متخصص آموزش رفتاری نیستند ولی با کمی مشاهده بچه ها می شه فهمید به چه نوع کاری علاقه نشون می دن و تو چه کاری بهتر هستن. بعضی وقتها به جای امر و نهی بچه ها رو نظاره کنید… خیلی چیزها هست برای یادگرفتن و همین نظاره کردن چیزهای زیادی به شما خواهد آموخت.

هر فردی یه سری استعداد و توانمندی داره که وقتی بهشون میدون داده بشه رشد می کنن و نسبت به بقیه توانمندی ها پررنگ تر می شن. معمولا پدرمادرها روی استعدادهایی که دوست دارن یا ترجیح می دن سرمایه گذاری مالی و احساسی بیشتری می کنن و بقیه رو نادیده می گیرن. بعضی وقتها با تایید یه بچه دیگه بااستعداد نبودن (بااستعدادزیاد نبودن) بچه رو به رخش می کشن که فلانی از تو بهتره یا کاش فلان. بعضی ها سعی می کنن غیرمستقیم بچه رو به سمتی که مایل هستن هدایت و علاقمند کنن و… پدرمادرهایی که کنترل مستقیم بیشتری روی بچه ها دارن بچه هایی با اعتماد به نفس پایین تر تربیت می کنن و بچه توی مدرسه این موضوع رو در درسها و ارتباطات به خوبی نشون می ده. ما با نگاه کردن به رفتار هر بچه تا حد زیادی میتونیم بفهمیم از چه جور خانواده ای اومده و اوضاع تربیتی چطور بوده. بچه هایی که زیاد کنترل می شن اگر همون کنترل خونه روشون نباشه معمولا رفتارهای زیرجلکی نابهنجار از خودشون نشون می دن. پنهانکاری و اذیت دیگران جزو رفتارهای این بچه هاست و اگر متوجه کارهاشون بشید احتمال دروغ گفتنشون خیلی بیشتره.

در مورد مدیریت خشم

دعوا کردن بچه ها بدترین کاریه که می تونید انجام بدید. عصبانیت تون رو حتما باید نشون بدید البته. بچه باید بدونه شما عصبانی شدید و چرا عصبانی شدید ولی ضمن اینکه باید یاد بگیره هر انسانی حق داره عصبانی بشه و از عصبانی شدن حس گناه بهش دست نده باید یاد بگیره که وظیفه آدمها عصبانی نشدن نیست بلکه کنترل و مدیریت عصبانی شدنه.
امروز یکی از سوالهای امتحان این بود که چطور باید خشممون رو کنترل کنیم. توی جوابها خوندم که هانا نوشته بود من بعضی وفتها عصبانیتم رو کنترل نمی کنم و بعد چون نتونستم کنترلش کنم از خودم بدم می یاد و خودم رو می زنم!
این نمونه یک رفتار اکتسابیه (مادر هانا هم بعد از اینکه بچه هاش رو کتک می زنه می شینه گریه میکنه و خودش رو می زنه) می تونم بگم این حس گناه بسیار مخربه. در گام اول به بچه یاد بدید که عصبانی شدن یکی از احساسات ماست و نباید براش حس گناهی وجود داشته باشه. در واقع عصبانیت یک نشانه ست برای اینکه به ما بفهمونه چیزی که ما انتظار وقوعش رو داریم با چیزی که داره اتفاق می افته فرق داره و ما ناراضی هستیم. از این منظر بعضی اوقات عصبانیت خوبه حتی! ولی در عین حال بهش یاد بدید که هر کس وظیفه داره عصبانیتش رو کنترل کنه و اینکه شما عصبانی هستی هرگز به تو مجوز نمی ده چیزی رو بشکنی یا فحش بدی یا داد بزنی. بلکه باید این حس درونی رو به شیوه مناسب ابراز کنی و در نهایت به هدفت برسی.

به طور بسیار خلاصه روشهایی که من در مورد مدیریت عصبانیت باهاشون صحبت کردم اینها بودن:

خودتون رو به خاطر عصبانی شدن سرزنش نکنید ولی از خودتون بپرسید چرا عصبانی هستم و سعی کنید دو تا دلیل براش بیارید که چرا عصبانی هستید (خیلی وقتها همین دلیل پیدا کردن یه وقفه ایجاد می کنه در رفتار پرخاشگرانه و تعدیلش می کنه)

وقتی عصبانی هستید نفس عمیق بکشید (به بچه ها تنفس شکمی یاد بدید)

وقتی وسط مکالمه عصبانی می شید سعی کنید جا و مکان تون رو عوض کنید. مثلا به فضای آزاد برید یا توی اتاق دیگه ای یا آشپزخونه ولی این تغییر مکان نباید به حالت قهر و بی ادبی باشه (توضیح بدید براشون که موقع حرف زدن با بزرگتر حق ندارن مکان رو ترک کنن)

وقتی عصبانی هستید می تونید برید توی اتاقتون و به بالش تون مشت بزنید. عروسک های نرمی هم هستن که می تونید استفاده کنید ولی اگر شکل ادمیزاد یا حیوون نداشته باشن بهتره که خشونت رو تصویرسازی نکنه تو ذهن بچه.

وقتی عصبانی هستید می تونید برید یه فضای باز یا توی حیاط یا دور خونه مثلا و بدوید. ورزش کردن باعث می شه بچه ها عصبانیتشون رو بهتر کنترل کنن. حتما تشویق شون کنید ورزش کنن.

وقتی عصبانی هستید حق داد زدن یا جیغ کشیدن ندارید ولی می تونید آواز بخونید یا برقصید یا به موسیقی گوش بدید.

وقتی عصبانی هستید می تونید احساساتتون رو بنویسید روی کاغذ یا با کسی که بهتون نزدیکه مثل دوست یا مادرتون درددل کنید.

وقتی عصبانی هستید حواستون رو به چیزی که دوست دارید پرت کنید ولی حتما بعد از چند ساعت دوباره به موضوع فکر کنید و از خودتون بپرسید چرا

وقتی عصبانی هستید قول ندید، فحش ندید یا حرف توهین آمیز به کار نبرید. اگر این کار رو کردید حتی اگر حق داشتید عصبانی بشید در اولین فرصت از فرد مقابل به خاطر توهین عذرخواهی کنید

وقتی عصبانیتتون رفع شد اگر خودتون رو کنترل کرده بودید و رفتار خوبی نشون دادید به خودتون هدیه بدید. یه کاردستی درست کنید، خودتون رو بغل کنید یا با دوستانتون برید بیرون ولی اگر رفتارتون مناسب نبوده حتما به خودتون یادآوری کنید که دفعه بعد حق ندارید این رو تکرار کنید وگرنه برای خودتون تنبیه در نظر بگیرید. (این روش برای نوجوونها جواب می ده نه کودکان)

اگر خواستید در مورد مدیریت خشم بچه ها بیشتر بخونید این وبسایت ها بد نیستن (به زبان انگلیسی هستند)

http://www.angriesout.com/

این کتابشون خوبه ولی صد و خورده ای صفحه ست!
http://www.angriesout.com/anger-management.pdf

http://www.parenting.com/article/anger-management-children

منابع زیادن البته ولی اکثرا در مورد اینکه والدین چطور باید با خشم کودک برخورد کنن نوشتن. این دو تا وبسایت در مورد این نوشتن که بچه ها چطور خشمشون رو تخلیه کنن.