استعداد یا پشتکار؟

از حدود ده سال پیش تب استعدادیابی تو شرکت ها بالا گرفت. مدیرها متقاعد شده بودن که افراد بااستعدادتر می تونن بازده بالاتری داشته باشن و پیشرفت شرکت رو به حداکثر برسونن. اولها این استعداد رو محدود کردن به آی کیو و بعدها که حرف ای کیو و اس کیو و پی کیو و غیره هم پیش اومد شرکت ها یاد گرفتن یه لیست بلند بالا درست کنن از استعدادهای مورد نیاز شرکت و مراحل مصاحبه و امتحان های ورودی شرکت ها هی پیچیده ترو سخت تر شد. حالا هم هرزچندگاهی یه مقاله می بینید که “سوالی که مدیر منابع انسانی گوگل از همه می پرسه” یا “سه سوال غافلگیرکننده که باید هر جویای کار براشون جوابی داشته باشه” و از این قبیل…
هنر استخدام افراد در شرکت ها هر روز صیقل خورده تر می شه و البته بحث های جدیدی رو هم دامن می زنه. یکی از این بحث ها اینه که آیا امروزه ما به استعداد بیش از اندازه بها نمی دیم؟ نقش مولفه های دیگه در موفقیت و بازده کاری آدمها چقدره؟ به طور مثال آیا تلاش و پشتکار به اندازه استعداد تعیین کننده هستند؟

در درس “تغییرات ذهنی” پروفسور باربارا تاکید می کنه که استعداد تنها می تونه انگیزه اولیه برای علاقمند شدن باشه و حتی مضرات مستعد بودن در رشته خاصی یا سریع یاد گرفتن رو هم گوشزد می کنه. از دید ایشون افرادی که دیرتر و کندتر یاد می گیرن در نهایت می تونن خلاقانه تر عمل کنن و راهکارهای جدیدی به سیستم تزریق کنن که بسیار ارزش آفرینه. از دید پروفسور نهایتا این تمرین کردن هوشمندانه ست که آدمها رو در هر کاری موفق می کنه چون با هر بار تمرین کردن شما سلولهای مغزی مرتبط و عصب ها رو فعال می کنید و پترن های خاصی شکل می گیرن که در نهایت با عملکرد شما در ارتباط هستن.

در مقاله دیگه ای در فروم جهانی اقتصاد پروفسور اریکسون که سی سال رو صرف تحقیق روی افراد موفق کرده هم همین نظر رو تایید می کنه و معتقده
anyone can get good at anything if they engage in “deliberate practice,” a very specific kind of training that, among other things, is really unpleasant.

هر کسی می تونه در هر رشته ای خوب عمل کنه اگر تمرین های سنجیده شده (هوشمندانه) و آموزش لازم رو دریافت کنه
غرض از به کار بردن صفت سنجیده شده یا هوشمندانه برای تمرین کردن هم البته اینه که بدونیم صرف تمرین کردن راه به جایی نمی بره بلکه باید تمرین خارج از حیطه راحتی شما باشه (چالش برانگیز باشه) و حتما زیر نظر یک مربی انجام بشه که بدونه چطور باید مسیر رو طی کرد و براتون اهداف مشخص و قابل اندازه گیری وضع کنه
Deliberate practice involves the pursuit of personal improvement via well-defined, specific goals and targeted areas of expertise. It requires a teacher or coach who has demonstrated an ability to help others improve the desired area of expertise—say chess, ballet, or music—and who can give continuous feedback. It also requires constantly practicing outside of one’s comfort zone.

In other words, it’s not how much you practice, but how you do it.

پروفسور اریکسون همچنین معتقده که این تمرین کردن باید از سنین کودکی شروع بشه تا مغز رو شکل بده و در بزرگسالی افراد رو به سمت موفقیت هدایت کنه. ایشون همچنین معتقده که این امر به این معنی نیست که والدین به بچه ها بفهمونن اگر در دنیا شماره یک نشدی پس یک بازنده هستی و باید هزار ساعت درس بخونی بلکه باید بهشون یاد بدن چطور فکر کنن و از پس حل مشکلات بربیان. در واقع دو کلید اصلی در این پروسه رو “توانمندی خودارزیابی” و یادگیری “قبول بازخورد” می دونن.

البته اساتید دیگه هم پژوهش های دیگه ای انجام دادن که نتایج متفاوتی به دست آوردن. مثلا نقش کاراکتر شخصیتی آدمها رو هم خیلی مهم و تعیین کننده می دونن. مثلا معتقد هستن اگر هر دو کودک به یک شکل و یک اندازه تلاش کنن اون کودکی که استعدادش بهتره موفق تر خواهد بود.

و خب بحث ها همچنان ادامه داره و مدیران استخدام گر همچنان برای پوزیشن روابط عمومی از شما امتحان آی کیو می گیرن!

https://www.weforum.org/agenda/2017/03/can-children-get-better-at-anything?utm_content=buffer59661&utm_medium=social&utm_source=facebook.com&utm_campaign=buffer

برچسب ها: بدون برچسب

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *