بله من چاق هستم

به عنوان یک زن صد کیلویی در دنیایی که ملت اگر مودب باشن بهت می گن مهم افکار و شعور توست ولی در نهایت تمام توجه شون معطوف به زنهای مدل هالیوودی می شه (اگر مودب نباشن هم که …) رژیم گرفتن و بیشتر از اون ورزش کردن اگر نگم همیشه حداقل در نود درصد روزهای عمرم دغدغه ی جدی زندگی من بوده. من هیچ وقت نه از ورجه ورجه کردن لذت بردم نه از ورزش کردن و نه از بازی های همراه با فعالیت های بدنی شدید، حتی وقتی که باریک اندام بودم…

تا قبل از اینکه در مورد استعدادها بخونم و یاد بگیرم و بدونم بعضی ها استعداد یادگیری ورزشی شون از بعضی دیگه بهتره و سرعت متابولیسم بدن هر کس فرق داره، تمام و کمال تقصیرها رو به عهده پدر مادرم می نداختم و ژنتیک رو مقصر می دونستم. بعدها که در مورد شیوه زندگی سالم و آموزش در جامعه و مدارس و نقش ممتیک بیشتر خوندم، ج ا منحوس رو مقصر می دیدم که ما رو پیچید توی بقچه و نذاشت بدویم و ورزش کنیم و فعالیت فیزیکی داشته باشیم و اصلا چرا من اینجا دنیا اومدم و…

روزها و ساعتها و در نهایت سالهای زیادی با این دغدغه ها گذشت تا من هی بخونم و یاد بگیرم و ایده بگیرم در مورد اینکه بدن خود رو دوست داشته باشید و … (و هی باور نکنم این شعارهای به زعم من دل خوش کنک رو) تا اینکه مدتی پیش در مقالاتی خوندم که نتیجه تحقیقات می گن بسته به نوع شخصیت تون ورزشهایی که می پسندید فرق می کنن و اگر ورزش درست خودتون رو پیدا نکنید اون رو ادامه نخواهید داد و… برای من که دو ساله جنگل نوردی رو شروع کردم، ورزشی که گروهیه پس به برون گرا بودن من می خوره، در عین حال تا حدی انفرادیه یعنی هر کس در نهایت با سرعت و به شیوه خودش می دوه پس به مستقل بودن من چندان لطمه ای وارد نمی کنه و در انتهای دویدن نشست دسته جمعی و نوشیدن و خوردن به همراه داره که نیاز به اجتماعی بودن من رو پاسخ می ده و در آخر در عرض چند ماه عضو کمیته اجرایی شدم که نیاز من به مسوولیت داشتن و مدیریت و این حرفها رو جوابگو هست نتیجه این تحقیقات کاملا ملموس بود. من کاملا درک کردم که چرا دویدن به تنهایی توی پارک کار من نیست و چرا در بسکتبال قبل از اینکه پام آسیب ببینه موفق بودم و چرا یوگا با تمام لذتی که برای من داره برام ارضاکننده نیست و…
واقعیت اینه که من ورزش کردن رو دوست ندارم. حتی الان هم بیشتر درگیر کارهای کمیته اجرایی و برگزاری مراسم و جشن و مدیریت امور هستم تا اینکه مثلا این هفته نفر اول بشم توی دو یا نفر آخر. بارها شده توی جنگل گم شدم، از هر ده بار جنگل نوردی نه بار آخرین نفر گروه بودم که از جنگل اومدم بیرون و اون وسطها هی به خودم قول دادم این هفته دیگه آخرین باره که میام وسط دار و درخت مثل میمون از این شاخه به اون شاخه می پرم و مگه تو تارزان هستی و بشین سر جات و برو دنبال یک تفنن خانمانه و این روحیه آپاچی گری رو مهار کن و…. دریغ که یک کدوم از این حرفها و بایدهای صدبار تکرارشده از سوی جامعه کمی در رفتار و کردار من اثر داشته باشه البته!

امروز طبق روال هفتگی که باید یک سخنرانی جالب نگاه کنم به طور اتفاقی این سخنرانی روانشناس اجتماعی خانم
Emily Balcetis
رو گوش کردم و تازه فهمیدم چرا من اینقدر سختمه ورزش کنم!

لینک سخنرانی در تد

لینک سخنرانی در یوتیوب

خلاصه سخنرانی اینه که رابطه مستقیم وجود داره بین عدد نسبت دور کمر/باسن با تخمین فاصله. یعنی هرچقدر نسبت دور کمر شما به باسن کمتر باشه (چاقتر باشید) فاصله ای که باید بدوید رو طولانی تر ارزیابی می کنید و خب طبیعتا سخت تر به نظر می رسه براتون (و احتمالا منصرف می شید یا انگیزه تون کمتر می شه)

این یعنی اینکه ماهایی که چاقتر هستیم ورزش رو از دید چشمی سخت تر از اونچه که شما “مداد”یون می بینید ارزیابی می کنیم چون مثلا فاصله ای که باید طی بشه از دید ما خیلی بیشتره تا از دید یه فرد لاغر. و اینکه اگر انگیزه نداشته باشید راه طولانی تر به نظر می رسه (این یکی رو فکر کنم همه می دونستیم) ولی راه حلشون هم جالب بود.
طبق نتایج تحقیقات چشم ما نهایتا اندازه سر انگشت شست رو در حالتی که دستمون کاملا دراز شده باشه می بینه و بقیه محیط اطراف رو محو می بینه. راه حل پیشنهادی یرای اینکه ورزش برامون آسونتر بشه تمرکز بر روی جایزه نهایی، مثلا ندیدن اطراف و تمرکز روی خط پایان هست. وقتی می خواید ورزش کنید به اطراف بی توجه باشید، روی انتهای راه تمرکز (بینایی) داشته باشید و نه تنها سریعتر می دوید بلکه کمتر نیروی محرکه آغازین نیاز دارید برای متقاعد کردن خودتون به شروع ورزش (خب من نمی دونم اگر بخواید دور یک پارک بدوید باید تمرکز رو روی چی بذارید)

من این یافته تحقیقاتی رو تعمیم می دم به رشته خودم که در سازمانها اونهایی که بسیار وظیفه گرا
Task oriented
هستند و روی انجام کار تمرکز می کنن در نهایت آدمها و شرایط دور و بر رو به سختی می ببینن و احتمالا در بسیاری موارد از اونها به راحتی می گذرن. معمولا ما از همکارهای این افراد بازخوردهایی دریافت می کنیم مبنی بر اینکه بی احساس هستن، گیج هستن، بی توجه هستن، بی ادب هستن، درک روابط اجتماعی ندارن و…. خب احتمالا اینها برداشت ما هستند و نه واقعیت. این آدمها اینقدر غرق در دست یافتن به هدف نهایی می شن که ما رو محو می بینن… برای همین کارها رو به سرعت انجام می دن البته، حالا کیفیت انجام کار بماند!

******
نکته اخلاقی ماجرا اینکه عزیزان بعد از این هروقت خواستید کسی رو بابت وزنش قضاوت کنید به یاد بیارید که همون دو قدمی که شما برمی دارید برای ما چهار قدمه، ما خودمون به قدر کافی از عدم ایمنی و دریافت کلمات مثبت و شاد و تاییدکننده تحمیل شده از سمت جامعه رنج می بریم شما لازم نیست با دیدن ما بگید اوه اوه از کدوم قصابی گوشت می خری، زندگی بهت خوش گذشته ها، چه تپل شدی عزیزم… گوشت تن شما رو نمی خوریم که! والا…

***
برم ورزش… سخنرانی رو حتما گوش بدید، جالب بود!

برچسب ها: بدون برچسب

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *