معمولا در توضیح چرایی کمتر بودن تعداد زنان در رده های مدیریتی سه دلیل عمده ذکر می شود:
عده ای معتقدند زنها توانایی مدیریت ندارند
عده ای معتقدند مایل به انجام وظایف مدیریتی و قبول مسوولیت نیستند
و گروه سوم می گویند که زنها توانمند هستند و تمایل هم دارند ولی قادر به شکستن سقف شیشه ای نیستند و نمی توانند به مدارج بالاتر برسند.
از نظر نویسنده مهمترین دلیلی که باعث می شود تعداد زنها در مدارج مدیریتی کمتر باشد نه توانایی رقابت آنها بلکه نمایش اعتماد به نفس آنهاست که در مردها این ظهور غرور بیشتر دیده می شود و دیگران باور می کنند که این افراد برای پست های مدیریتی مناسب تر هستند. در واقع این نحوه نشان دادن اعتماد به نفس بالا به داشتن کاریزما یا توانایی مدیریتی تعبیر می شود و بقیه باور می کنند که آن فرد توانایی اداره آن کار و مدیریت افراد را داراست.
در یک تحقیق دانشگاهی نشان داده شده که گروه های بدون رهبر تمایل دارند کسی را به رهبری انتخاب کنند که شخصیت خودشیفته، خودمحور و بااعتماد به نفس کاذب دارد و این صفات اغلب در مردان بیشتر دیده می شود.
فروید معتقد است که علاقه به رهبر (تیم) شکلی از شیفتگی به خود برای کسانی محسوب می شود که توانایی دوست داشتن خودشان را ندارند و علاقه به خودشان را با علاقه به دیگری جایگزین می کنند و این مساله برایشان آرامش ذهنی به همراه دارد.
واقعیت این است که تقریبا در همه جای دنیا مردها مایلند فکر کنند از زنها باهوشتر هستند و همچنان نخوت و اعتماد به نفس کاذب معیارهایی برای رهبری تیم های موفق شمرده می شوند. در واقعیت اما ثابت شده که چه در ورزش و چه سیاست و چه در تجارت بهترین رهبران، آنهایی هستند که فروتنی پیشه می کنند و حال چه این را نشات گرفته از طبیعت بدانیم یا نشات گرفته از آموزشهای بیرونی فروتنی در زنها بیشتر از مردها دیده می شود. به طور مثال، هوش احساسی که یکی از تقویت کننده های رفتار فروتنانه است در زنان بالاتر است. علاوه بر این، در تحقیق کمی که بر روی بیست و سه هزار نفر از بیست و شش فرهنگ مختلف در مورد نقش جنسیت در کاراکترهای شخصیتی صورت گرفته است شرکت کنندگان معتقد بودند که زنها حساستر، فروتن تر و باملاحظه تر از مردان هستند گرچه این امر در تحقیقهای علمی به صورت فراگیر اثبات نشده است. از دید منفی داده ها که شامل هزاران مدیر از صنایع مختلف در چهل کشور هستند نشان می دهند که مردان به طور مشخصی گستاخ تر، ابزارگراتر و ریسک پذیرتر از زنان هستند.
پارادوکس ماجرا اینجاست که همان مشخصه هایی که در انتخاب مردان به عنوان مدیر و طی کردن پله های ترقی نقش عمده ای ایفا می کنند دقیقا همانهایی هستند که موجبات عدم کارآمدی و سقوط انها هم می شوند. به عبارت دیگر آن مشحصات رفتاری که باعث می شود افراد شغل را به دست آورند نه تنها با مشخصه های رفتاری منجر به عملکرد موفق متفاوت است بلکه در تضاد آشکاری با آنها قرار دارد. در نتیجه بسیاری از افراد بی صلاحیت به عنوان مدیر انتخاب می شوند در حالیکه افراد لایق تر از دستیابی به این شغلها باز می مانند.
جای تعجب نیست که مشخصه های تصویری که از یک رهبر در ذهن ها ساخته می شود تا حد زیادی در اختلالات شخصیتی دیده می شود مانند خودشیفتگی (استیو جابز، ولادیمیر پوتین)، سایکوپاتی (به عنوان مثال هر کس را که مایل هستید نام ببرید)، خودنمایی (ریچارد برانسون یا استیو بالمر) و… خبر ناراحت کننده این نیست که این رفتارها نماینده رفتار یک مدیر میانی نیست بلکه اینست که یک مدیر میانی به دلیل داشتن همین خصوصیات (که به خاطر داشتنشان به سمت مدیر میانی ارتقا پیدا کرده) به طور مکرر شکست می خورد.
در واقع بیشتر رهبران چه در تجارت و چه در سیاست شکست می خورند. اکثر شرکت ها، ملت ها، جوامع و سازمانها همانطور که درآمدها، طول عمر و رضایت کارکنان شان نشان می دهد، بسیار ضعیف مدیریت می شوند .رهبری خوب همیشه یه استثناست نه یه حالت عادی.
جای تعجب است که این روزها زنان به وارد شدن به این مساله و کسب چنین اخلاق و رفتاری تشویق می شوند در حالکیه معمولا افراد نالایق به عنوان رهبر انتخاب می شوند.
بیشتر مشخصاتی که در رهبران موفق دیده می شوند همان مشخصاتی هستند که اگر فرد /انها را دارا باشد به ندرت برای مدیریت مناسب تشخیص داده می شود و این موضوع در مورد زنان بیشتر صدق می کند.
تحقیقات نشان می دهند که زنان استراتژی های رهبری موثرتری اتخاذ می کنند. آلیس ایگلی در تحقیات خود نشان می دهد که مدیران زن احترام و افتخار بیشتری در همکاران خود برمی انگیزند، نظزات خود را موثرتر درمیان می گذارند، زیردستان خود را هدایت و توانمند می کنند و شیوه های حل مساله منعطف تر و خلاقانه تری اتخاذ می کنند. در مقابل مردان کمتر با زیردستان خود ارتباط برقرار می کنند و پاداش کمتری به آنها می دهند.
به طور خلاصه می توان گفت گرچه زنان در دستیابی به مناصب رهبری با سقف های کلفت شیشه ای روبرو هستند، اما مشکل بزرگتر این است که مردان در دستیابی به مناصب بالاتر با موانع بسیار کمتری روبرو هستند که باعث می شود یک مرد متوسط در مقایسه با یک زن متوسط به مقام بالاتری برسد.در نتیجه سیستمی به وجود آمده است که به مردان به خاطر بی لیاقتی پاداش می دهد و زنان را به خاطر بالیاقت بودنشان تنبیه می کند.
توماس کامارو
هاروارد بیزنس ریویو
https://hbr.org/2013/08/why-do-so-many-incompetent-men?utm_campaign=hbr&utm_source=facebook&utm_medium=social